تاب‌آوری و بازسازی نگرش در بازماندگان سوگوار

برگرفته از ماهنامه داخلی شبکه کمک، شماره ۲۵، آبان ۱۴۰۳

 

مینو مرتاضی، عضو شورای راهبردی شبکه کمک، مصاحبه‌ای را با دکتر امیر شعبانی انجام داده و نتیجه این گفت‌وگو را به صورت پرسش و پاسخ در اختیار نشریه کمک قرار داده است.

 

تعریف سوگ چیست؟
«سوگ» واکنشی هیجانی، شناختی، رفتاری و کارکردی به «از دست دادن» است. از دست دادن هریک از متعلقات یا ارتباطات مادی، معنوی و عاطفی انسان می‌تواند واکنشی در او پدید آورد که اغلب در جریان زندگی روزمره به شکل تنش‌های کوچک و بزرگ خودنمایی می‌کند. با این حال هر از دست دادنی به واکنش سوگ نمی‌انجامد و در بیشتر موارد افراد با این مشکلات کنار می‌آیند. هنگامی که آنچه از دست رفته از ارزشی بالا یا ویژه نزد فرد برخوردار باشد واکنش روان‌شناختی فعال می‌شود و ممکن است وضعیت سلامت روان فرد را در کوتاه‌مدت یا بلندمدت تغییر دهد. لازم به یادآوری است که در محاورات و بیانات مرسوم، سوگ در ارتباط با از دست دادن عزیزان و نزدیکان مصداق می‌یابد، اما در کل می‌توان آن را به هر از دست دادنی اطلاق کرد.
توجه به این نکته هم حایز اهمیت است که سوگ به خودی خود از ابتدا واکنشی طبیعی تلقی می‌شود و تا باعث مشکلات غیرمعمول در کوتاه‌مدت نشده یا سلامت روان و کارکرد فرد را در درازمدت تحت تأثیر قرار نداده باشد آن را بیمارگونه در نظر نمی‌گیریم.

 

سوگمندی چه تغییراتی در تفکر و احساسات و رفتار بازماندگان ایجاد می کند؟
سیر و روند طبیعی سوگ اغلب با عبور فرد از مراحلی که الیزابت کوبلر راس توصیف کرد – یعنی مراحل انکار، خشم، چانه‌زنی، افسردگی و پذیرش – طی می‌شود و در صورتی که فرد از حمایت خانوادگی یا اجتماعی کافی برخوردار باشد و/یا ظرفیت تاب‌آوری مناسبی داشته باشد این مراحل را با موفقیت پشت سر می‌گذارد و تقریباً به زندگی گذشته خود بازمی‌گردد. با این حال گاهی ضربه سوگ آنچنان قوی است که حمایت دیگران و ظرفیت فرد نیز قادر به مقابله نیست و دفاع‌های او در هم می‌شکند. در این شرایط، باورهای ناکارآمد غالب می‌شود و توان فرد را در ادامه شئون زندگی عادی مختل می‌کند. از جمله‌ی این باورها در جریان تجربه‌ی درگذشت یکی از افراد نزدیک، می‌توان به این موارد اشاره کرد: «من ناعادلانه به این سرنوشت دچار شدم.»/ «از این به بعد لذت بردن در زندگی من خیانت به او محسوب می‌شود.»/ «ادامه سوگ تنها راه ادای دین و احترام به اوست.»/ «دنیا بدون او ارزشی برای تلاش کردن ندارد.»
به این ترتیب با چنین باورهایی افسردگی بر عواطف فرد چیره می‌شود و یا ممکن است او نگران بروز حادثه یا مرگ برای سایر عزیزان خود و منتظر از دست دادن‌های بعدی باشد؛ که در صورت اخیر علایم اضطرابی غلبه خواهد داشت.
انسان‌ها در زندگی روزمره‌ی خود اغلب توجهی به احتمال مرگ یا احتمال بروز حوادث جدی نمی‌کنند یا این احتمال را برای آینده‌ی نزدیک اندک می‌دانند. آنها با این ترفند یا خوش‌بینی آرامش خود و خانواده را تأمین می‌کنند. اما هنگام بروز حوادث ناگوار یا مواجهه با «از دست دادن» نزدیکان، موقتاً این «پرهیز از جدی‌انگاری مرگ» کنار می‌رود و چهره دیگر زندگی آنها را متوجه واقعیات می‎کند. اگر این رویارویی نگرشی با مرگ، پس از سوگواری مرسوم نیز ادامه یابد و فرد زودتر به «غفلت کارآمد» پیشین بازنگردد، سوگ طبیعی می‌تواند به سوگ بیمارگونه و اختلال روان‌پزشکی منتهی شود.

چه راهکارهایی برای تاب‌آوری و بازسازی نگرش بازماندگان در قبال فقدان عزیز از دست رفته و بازسازی روانی و جسمی آنان دارید؟
در شرایطی که سوگ در مسیری بیمارگونه ادامه نیافته و نیاز به مدخلات درمانی نداشته باشد، راهکارهایی برای مدیریت آن و بازگشت به زندگی وجود دارد که در بیشتر موارد راه‌گشاست و از بیمارگونه شدن آن جلوگیری می‌کند.
یکی از مهم‌ترین موارد، «پذیرش احساسات» خود است. فرد باید احساسات سوگ خود را به رسمیت بشناسد و بروز آنها را برای خود مجاز بداند. از طرفی محیط خانوادگی و اجتماعی نیز باید ابراز احساسات فرد بازمانده را مجاز و طبیعی بداند و حمایت از او بخشی از آداب و فرهنگ اطرافیان فرد باشد. با این حال در بعضی از موارد ممکن است خانواده یا جامعه سوگواری در موضوع خاصی را نپذیرند و فرد در تحمل این سوگ تنها باشد؛ مانند عدم پذیرش روایت فرد سوگوار از ماجرا توسط دیگران، از دست دادن یک رابطه‌ی نامقبول از نظر دیگران یا مرگ حیوان خانگی. گذر از این «سوگ ناپذیرفته» (disenfranchised grief) که حمایت اجتماع را به همراه ندارد دشوارتر و پرمخاطره‌تر است.
بازگویی داستان مرگ، صحبت کردن درباره خصوصیات فرد از دست رفته، تمرکز بر جنبه‌های مثبت زندگی او و خاطرات خوب، رفتن به مکان‌های خاطره‌انگیز، ادامه ارتباط با دوستان مشترک با فرد متوفی و تداوم برنامه‌های مشترک گذشته، همگی از روش‌های توصیه‌شده برای کنار آمدن با سوگ و بازگشت به «زندگیِ بدون او» هستند. فرد بازمانده باید به تدریج بتواند به روایتی از زندگی خود که شامل «دوران حضور عزیز از دست رفته»، «مرگ او» و «دوران پس از او» باشد دست یابد. در چنین شرایطی است که او حتی ممکن است بتواند تجربه سوگ را به فرصتی برای یادگیری و رشد شخصی خود تبدیل کند؛ مهارت‌های جدیدی بیاموزد یا به فعالیت‌های جدیدی بپردازد. دست‌یابی به توانایی‌های جدید، به شکل‌گیری روایت جدید فرد از زندگی که بدون حضور متوفی ادامه می‌یابد کمک می‌کند؛ همچنین ایجاد روابط جدید اجتماعی و حضور در فعالیت‌های جمعی یا مشارکت‌های اجتماعی چنین کارکردی دارد.
با این همه، گاهی تجربه سوگ در جریان یک واقعه هولناک یا ترومای جمعی رخ می‌دهد که حتی ممکن است طی آن منابع اقتصادی ادامه زندگی نیز از بین برود. در این وضعیت، رفع نیازهای اولیه زندگی از همان ابتدای تروما اهمیت حیاتی دارد و بدون حمایت جدی اقتصادی و اجتماعی از بازماندگان و ایجاد درکی واقعی از وجود اعتماد و امید در میان آنها، بسیار دشوار بتوان از بروز سوگ بیمارگونه و اختلالات روان‌پزشکی دیگر جلوگیری نمود.
این را هم باید اضافه کرد که ارتقای سواد سلامت روان و آموختن راه‌های کنار آمدن با سوگ، نباید باعث تأخیر در کمک گرفتن از متخصصان امر در موارد طولانی شدن واکنش سوگ یا جدی شدن تبعات سوگ (مانند رها کردن شغل، دوری‌گزینی از اجتماع و یا تمایل به مرگ یا خودکشی) شود.

 

نحوه درست یاری رساندن اطرافیان و دوستان و دلسوختگان به مصیبت‌دیدگان چیست و چگونه باید باشد؟
خیلی از رفتارهایی که با افراد سوگوار می‌شود مبتنی بر فرهنگ است و به شکل خود به خودی و بدون آموزش ویژه‌ای به شکل مؤثری صورت می‌گیرد. با این حال ممکن است همه این رفتارها متناسب نباشد یا همه افراد آگاه یا قادر به ارائه‌ی واکنش مناسب نباشند.
گاهی اوقات فقط بودن در کنار فرد سوگوار کافی است؛ حتی اگر صحبتی رد و بدل نشود حضور دیگران می‌تواند آرامش‌بخش باشد. همچنین در این شرایط «گوش دادن فعال» و «پرهیز از نصیحت کردن» از مهم‌ترین رفتارهایی است که می‌تواند کمک کننده باشد. «گوش دادن فعال» به این معناست که فرد حامی، شرایط مناسبی برای ابراز هیجانات سوگ و صحبت کردن برای فرد سوگوار مهیا می‌کند و بدون قضاوت کردن درباره چگونگی ابراز هیجان یا گفتار او و بدون تلاش برای اصلاح اظهار نظرهای او، نشان می‌دهد که کاملاً حامی و معتمد اوست و به همه حرف‌هایش با دقت گوش می‌دهد و می‌فهمد. از طرفی کمک کردن در کارهای روزمره مانند تهیه غذا، خرید، شستن ظروف یا مراقبت از بچه‌ها می‌تواند فشار را از روی فرد کم کند. پیشنهاد انجام کارهایی به یاد فردِ درگذشته – مانند روشن کردن شمع یا خواندن دعا یا نوشتن نامه‌ای برای او – نیز می‌تواند کمک‌کننده باشد.
چگونگی گفتگو و برقراری ارتباط با فرد سوگوار نیز در شکل‌گیری ارتباط و درک متقابل واجد اهمیت است. بیان جملات کلیشه‌ای مثل «زمان همه چیز را درست می‌کند» یا «او در جای بهتری است» در زمانی که فرد سوگوار در پی کسب درکی همدلانه از طرف دیگران است، ممکن است مخرب باشد یا گاهی بی‌احترامی تلقی شود. به جای این جملات و نیز به جای بیان منطق و فلسفه، باید به آنها اجازه داد احساساتشان را ابراز کنند و به آنها گفته شود که این احساسات طبیعی هستند. همچنین باید به شکل‌های مختلف کنار فرد باقی ماند تا به این آگاهی برسد که افرادی به او اهمیت می‌دهند و به یادش هستند. بنابراین رفع تنهایی فرد سوگوار را نباید از یاد برد و رفتارهایی مانند دعوت کردن او به دورهمی‌ها یا فعالیت‌های اجتماعی می‌تواند مؤثر باشد.


Share