موانع بهره‌گیری مردم از دانش روانپزشکی؛ بخش دوم

 باورهای نادرست عمومی و مبلغان کم‌مسئولیت

دکتر امیر شعبانی، روانپزشک؛ روزنامه شرق، ۱۳۹۶/۹/۹

در یادداشت پیشین (۱۳۹۶/۸/۱۱) اشاره‌ای گذرا به فراوانی بسیار زیاد اختلالات و مشکلات روانپزشکی در ایران و سایر کشورهای جهان شد و این مفهوم به تحریر درآمد که بسیاری از مردم ممکن است اختلالات روانپزشکی را تنها با تصویری کهنه و تاریخی از اختلالات شدید روانی به یاد آورند و آنها را تنها برابر با انواع صعب‌العلاجشان بدانند، در حالی که «اکثریت قاطع» مبتلایان به این اختلالات، همان افراد عادی اجتماع هستند؛ و به بیانی واقعی‌تر خود ماییم. در آن یادداشت همچنین به نگرانی مفرط مردم از ادامه درمان‌های دارویی و تکیه بسیاری بر استنباط‌های شخصی برای تشخیص و درمان اشاره شد که هردوی آنها به عدم پیگیری درمان منطقی می‌انجامد. و در انتها بر علمی بودن فرایند تشخیص و درمان در روانپزشکی و تکیه آن بر دانشی مدون و شیوه‌مند تأکید شد و این نکته مهم آمد که اعلام اثربخش بودن یا نبودن روش‌های تشخیصی و درمانی در روانپزشکی، مانند سایر «علوم» (Sciences) بر عهده «جامعه علمی» (Scientific community) است و به یک معنا، جامعه باید به سمتی هدایت شود که منابع جامعه علمی را بشناسد و صدای آن را در میان صداهای موجود که اغلب بلندتر است شناسایی کند.

در این بخش برخی از باورهای نادرست مرتبط با بحث که صبغه‌ای طولانی و محکم یافته و ممکن است در مواردی حتی از طریق تریبون‌های «به‌ظاهر علمی» به استحکام آنها در ذهن مخاطبان کمک شده باشد مطرح می‌شود.

یکی از باورهای رایج که با توجه به پذیرش عمومی آن مکرراً از رسانه‌های غیرعلمی گوناگون نیز ترویج می‌شود، باور به ارجحیت درمان‌های سنتی، گیاهان دارویی و نیز هر روشی که به‌گونه‌ای نیاز به پزشک نداشته باشد است. در این نگاه، داروهای روانپزشکی به‌طعنه «شیمیایی» خوانده می‌شود و عوارض جانبی آنها مهلک تلقی می‌گردد. متأسفانه بسیاری از رسانه‌ها، و حتی رسانه‌های رسمی اصلی، چه در برنامه‌های آموزشی خود و چه در آگهی‌های بازرگانی به گسترش این دیدگاه غیرعلمی دامن می‌زنند و با این شیوه، تفکر و رویکرد غیرعلمی را در میان مردم ترویج می‌کنند.

واقعیت آن است که در مسیر درمان اختلالات روانپزشکی، آنچه مهم است ابتدا تشخیص درست و آنگاه به‌کارگیری روشی مؤثر است؛ روشی که سود آن به شکل قابل‌توجهی بر هزینه و عوارضش بچربد. مؤثر بودن یک شیوه درمان بر اساس پژوهش‌هایی با روش مورد قبول مراجع علمی نشان داده می‌شود و مراجع علمی نیز هر پژوهشی با هر کیفیت را به‌عنوان یک بررسی معتبر تلقی نمی‌کنند و مسیر دست‌یابی به نتایج علمی اغلب راهی طولانی و البته بسیار دقیق است. در ارزیابی مؤثر بودن روش‌های درمانی، تفاوتی میان روش‌های طبی سنتی، داروهای با منشأ گیاهی و سایر داروها وجود ندارد و هر روشی که به شیوه‌ای علمی ارزیابی شده و با توجه به مجموع سود و زیان آن به تصویب مراجع علمی رسیده باشد، توسط افراد صاحب صلاحیت علمی قابل‌اجرا خواهد بود. بر این اساس، تکیه بر درمان‌هایی که این مسیر را طی نکرده‌اند و صرفاً با «برند» (نمانام، Brand) «داروی گیاهی بی‌ضرر» یا «درمان سنتی» جای خود را در میان بسیاری از مردم محکم کرده‌اند، در بسیاری از موارد درمان ضروری را به تأخیر انداخته و امکان بالقوه بهبودی را کاهش می‌دهند. در بسیاری از موارد افسردگی و سایر اختلالات روانپزشکی، به‌وضوح نشان داده شده که «تأخیر در درمان» با «صدمه بیشتر مغزی» یا آینده‌ای دشوارتر همراه است و میزان پاسخ به درمان را کاهش می‌دهد. به عبارتی، مراجعه دیرهنگام و شروع تأخیری درمان مناسب می‌تواند با عدم بهبودی کامل و کاهش درازمدت کارکرد ذهنی و رفتاری فرد همراه شود. به این ترتیب روشن است که تبلیغ عارضه‌دار بودن داروها و گرایش به درمان‌هایی که جایی که در راهنماهای بالینی معتبر ندارند، قابلیت سوق‌‌دادن فرد مبتلا به‌سوی چه تبعات ناگواری را دارد. تبعاتی که در مورد یادشده در بالا، یعنی اختلال افسردگی، ممکن است ازکارافتادگی، اخراج شدن، طرد شدن، طلاق، و خودکشی باشد.

شاید در اینجا لازم به توضیح باشد که چگونه برخی برای تبلیغ محصول درمانی خود و موجه جلوه دادن آن، به شکلی کاذب از عبارت‌ها یا استدلال‌هایی مردم‌پسند بهره می‌گیرند. به‌عنوان نمونه در معرفی اهمیت یک روش درمان، ممکن است گفته شود که این دارویی است که ابن‌سینا تجویز می‌کرده، یا یک ماده مغذی است که اثرات شگفت‌انگیزی برای آن بیان شده، یا روشی است که در کشورهای غربی طرفداران بسیار دارد، و یا دارویی است گیاهی که عناصری از آن در درمان معضلاتی گوناگون معجزه می‌کند. روشن است که در هریک از این شیوه‌های بیان، نکاتی حاکی از غیرعلمی سخن گفتن وجود دارد. امروزه در تبیین اثربخش‌بودن درمان‌ها، «افراد» جایی ندارند و تفاوتی نمی‌کند که چه کسی کار را انجام داده باشد، بلکه مهم آن است که «روش اثباتی» قابل قبولی برای اهل‌فن به کار گرفته شده و قاطبه آنها را متقاعد کرده باشد. همچنین در متون علمی اغلب از واژه‌هایی چون «شگفت‌انگیز»، «معجزه»، «پرطرفدار در جهان»، «بدون هرگونه عارضه»، «تضمینی»، «درجه یک» و … استفاده نمی‌شود، بلکه در معرفی هر روش نقاط قوت و ضعف آن بیان می‌شود و درباره محدودیت‌های احتمالی در به‌کارگیری آن هشدار داده می‌شود.

به‌جز این موارد، حتی ممکن است از سوی برخی از افراد کارشناس یا متخصص، در نشان دادن اثرات یک شیوه درمانی بزرگنمایی شود که این هم مغایر با یک بیان علمی است. به‌عنوان نمونه ممکن است یک کارشناس درباره مزایای زیاد مصرف یک نوع خوراکی به دلیل وجود عناصر مغذی مفید آن و تأثیر آن در کاهش افسردگی و اضطراب سخن بگوید و آن را در درمان این قبیل اختلالات بسیار مؤثر بداند. این در حالی است که پژوهش‌های مربوط به آن «ماده مغذی» در حدی نبوده‌اند که تجویز آن را به‌عنوان درمان اختلالات مذکور مطرح کند، چه رسد به آن‌که «غذای» حاوی آن ماده مغذی مؤثر باشد!؛ هرچند مصرف آن قاعدتاً ضرری ندارد. در واقع، گوینده مطلب می‌بایست این محدودیت پژوهش‌ها را بیان می‌کرد و بر این نکته مهم تأکید می‌نمود که مثلاً درمان اختلالات افسردگی شیوه‌هایی دیگر دارد و این قبیل مواد مغذی نمی‌تواند جایگزین درمان‌های مؤثر موجود شود و نباید با مصرف این غذا پیگیری اصولی درمان را به تأخیر انداخت.

در نوشته‌های بعد، موانع بهره‌گیری مردم از دانش روانپزشکی و درمان‌های آن (که البته محدود به درمان‌های دارویی نیست) پی گرفته خواهد شد.


Share