کنترل خشم: اهمیت تشخیص پیش از مداخله

Honoré Daumier
اثری از «Honoré Daumier»

یادداشتی از دکتر امیر شعبانی در روزنامه شهروند (۱۳۹۳/۱۱/۱۸)

«خشم» واژه‌ای برای توصیف حس قوی رنجش و خصومت، و «تحریک‌پذیری» واژه‌ای برای نشان‌دادن ناتوانی یک فرد در کنترل خشم یا تحمل ناکامی و واکنش مفرط اوست. در این جا منظور از این واژه‌ها، نشانه‌هایی احساسی یا رفتاری است که مایه ناراحتی فرد و یا دیگران می‌شود. چنین احساسی ممکن است بیرونی نشود و به تنشی درونی محدود باشد یا به رفتارهایی علیه پیرامون بینجامد. در این نوشتار نخست به علت‌های بروز خشم اشاره می‌شود، آنگاه بر پیچیدگی تشخیص عوامل مؤثر در بروز آن تأکید می‌گردد و سپس از سطحی‌نگری در کنترل آن در جامعه پرهیز داده می‌شود.

خشم نشانه چه چیزی است؟ الف- ممکن است «نشانه بیماری خاصی نباشد» و در افراد سالم هم دیده می‌شود. در واقع، خشم نوعی از واکنش احساسی یا هیجانی طبیعی فرد در رویارویی با برخی محرک‌هاست و به خودی خود بیمارگونه تلقی نمی‌شود. با این حال، هنگامی که خارج از کنترل، مکرر و آسیب‌زا برای خود یا در رابطه با دیگران و به بیان دیگر، عامل اختلال کارکرد اجتماعی، خانوادگی، تحصیلی یا شغلی و یا عامل رنجش مستمر باشد، نابهنجار و نیازمند بررسی تشخیصی است.

ب- ممکن است «حالتی گذرا» باشد که در واکنش به یک تنش روی می‌دهد. چنین خشمی در صورت رفع تنش عامل، اغلب به تدریج و در مدتی کوتاه رنگ می‌بازد و فرد به آرامش پیشین بازمی‌گردد. با این حال، ممکن است در همین دوره نیازمند یاری باشد.

پ- ممکن است باز هم واکنشی به عوامل محیطی چون استرس‌های کوچک و بزرگ روزمره، ترافیک‌ و کار طاقت‌‍‌فرسا باشد، ولی در عین حال گذرا نباشد و خشمی مستمر دیده شود. آموزش مهارت‌های کنترل خشم و اضطراب می‌تواند مفید باشد و در صورت عدم اثربخشی اقدامات بیشتری لازم است.

ت- ممکن است یک «ویژگی شخصیتی» به معنای خصوصیتی که فرد از دوران نوجوانی پیدا کرده و در طول زندگی به آن شناخته می‌شود باشد. «همه می‌گویند آدمی عصبانی است»، «تحمل انتقاد و مخالفت ندارد»، «زود از کوره در می‌رود» و مواردی دیگر از جمله نمونه‌های آن است. در واقع او در اغلب موقعیت‌ها چنین است و همواره چنین بوده. تغییر این ویژگی‌ها دشوار و اغلب نیازمند پروتکل درمانی درازمدت است.

ث- ممکن است علت مشخصی چون «مصرف مواد» یا ابتلا به یک «بیماری غیر روانپزشکی» داشته باشد که در صورت امکانِ رفع علت زمینه‌ای، قابل برطرف شدن است. بیماری‌های درگیرکننده سیستم‌های مختلف بدن از قبیل تغییرات هورمونی و اختلالات مغزی می‌تواند چنین تظاهر کند. با این وجود، رفع علت زمینه‌ای در بسیاری از موارد ساده نیست و کنترل نشانه‌های تحریک‌پذیری بر پایه تشخیص سندرم مربوطه لازم می‌شود. همچنین، شدت علایم رفتاری گاه در حدی است که درمان اختصاصی آن در کنار اداره کردن علت زمینه‌ای ضروری است.

ج- ممکن است نتیجه ابتلا به یک اختلال اضطرابی، اختلال وسواس (OCD)، اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) یا یک اختلال خلقی مانند انواع افسردگی یا شیدایی (mania) و نیمه‌شیدایی (hypomania)، و حتی اختلال خواب باشد، یا در زمینه روان‌‌پریشی (psychosis) یا سایر اختلالات روانپزشکی رخ دهد. در افراد مبتلا، خشم کنونی ممکن است ردپا یا باقیمانده‌ای از علایم شدیدتر پیشین باشد و هم‌اکنون کل نشانه‌های بیماری عیان نشود. برطرف شدن چنین خشمی در ارتباط نزدیک با درمان بیماری عامل آن است و عموماً تنها با آموزش روش‌های کنترل خشم نتیجه زیادی عاید فرد نمی‌شود.

چ- ممکن است به علت بقایای بیش‌فعالی دوران کودکی و تداوم آن تا بزرگسالی باشد. در این صورت فرد رفتارهایی به اصطلاح تکانشی دارد و واکنش‌هایی ناگهانی و بدون اندیشه قبلی گاه و بی‌گاه بروز می‌دهد. کنترل این رفتارها بستگی به رسیدگی مناسب به «اختلال بیش‌فعالی- نقص توجه بزرگسالی» دارد.

به این ترتیب، فهرست بلندی از علت‌های بروز خشم یا تحریک‌پذیری در دست است و بر این اساس، راهکار مدیریت آن در هر مورد متفاوت. تعیین کننده راه حل درست مدیریت خشم، «تشخیص» است و بدون تشخیص درست، ارائه راهکارهای سطحی و یکدست برای همه موارد می‌تواند عواقب ناخوشایندی داشته باشد. به عبارت دیگر، تأخیر در شناسایی مشکل زیربنایی و عدم رسیدگی یا درمان آن و صرفاً ارائه یک مشاوره فردی یا خانوادگی و آموزش راهکارهایی رفتاری برای کنترل خشم،  به شکل بالقوه تبعاتی از این قبیل خواهد داشت: الف- دست‌کم گرفتن اهمیت موضوع و عدم پیگیری مناسب؛ ب- از دست دادن زمان برای درمان سریع و مزمن شدن مشکل زیربنایی؛ پ- ناامید شدن فرد و خانواده او از بهبودی- چرا که شاید می‌پنداشتند فرد مشاوره دهنده احاطه کافی در تشخیص داشته است و عدم اثربخشی راهکارهای او به معنای بی‌علاج بودن است. این ناامیدی می‌تواند گسترش احساس ناکارآمدی سیستم‌های حرفه‌ای مرتبط با سلامت روان را در میان مردم در پی داشته باشد. در اینجا سخن از اهمیت تشخیص پیش از مداخله است و لزوم جدی گرفتن ارزیابی‌های تخصصی وضعیت روان افراد مراجعه‌کننده. برای تبیین بیشتر این موضوع، به آمار اخیر وطنی مبنی بر شیوع یک‌ساله نزدیک به ۲۴ درصدی اختلالات روانپزشکی که بیش از نیمی از آن را افسردگی تشکیل می‌دهد اشاره می‌شود. این میزان شیوع مربوط به جمعیت عمومی است و بدیهی است که در میان افراد مراجع به کلینیک‌های مشاوره – از قبیل کلینیکی که با عنوان «کنترل خشم» وعده راه‌اندازی آن داده شده – فراوانی بسیار بالاتری خواهد داشت. به زبانی دیگر، در بسیاری از افرادی که خود را دچار یک بیماری روانپزشکی نمی‌دانند یا چنین مشکلی در آنها شناسایی نشده، سابقه‌ای از اختلال روانپزشکی وجود دارد و همان زمینه، عامل بروز خشم‌ها و خشونت‌های گاه و بی‌گاه آنهاست؛ این افراد ممکن است در زمان مراجعه برای رفع مشکلات خانوادگی، علامت حاد مرتبط با روان نداشته باشند. در واقع به این ترتیب، بسیاری از افراد مراجع نه نیازمند پیشگیری از ابتلا، بلکه محتاج درمان هستند. ارائه توصیه متناسب، بدون ارزیابی دقیق و تخصصی پیشینه فرد ممکن نخواهد بود و استقرار یک سیستم قوی بیماریابی یا غربالگری در چنین مراکزی ضروری است. در واقع بدون چنین سیستمی، مراکزی از این قبیل ممکن است با ساده‌سازی غیرعلمی اختلالات و روش مقابله با آنها قابلیت زیان‌رسانی پیدا کنند. تقلیل مشکلات روانپزشکی جامعه به «خشم» و برجسته‌سازی «معلول» به جای «علت»، یا «نشانه» به جای «بیماری»، راهکاری منطقی در کاستن از بار گران مشکلات روان در جامعه نیست. البته خدمات ارتقای سلامت روان جامعه بی‌تردید دارای اهمیت و جایگاه والایی است که در مرحله «پیشگیری اولیه» با روش‌هایی از قبیل آموزش مهارت‌های زندگی یا کنترل خشم به جلوگیری از بروز بیماری‌ها در افراد سالم و ارتقای سطح سلامت روان آنها اقدام می‌کند و البته آن موضوع دیگری است.


Share

پاسخ دهید