دکتر سیداحمد جلیلی، روانپزشک و رییس انجمن علمی روانپزشکان ایران؛ یادداشتی از روزنامه شرق (۱۳۹۳/۱۲/۷)
باوجود تلاشها و اطلاع رسانیهای انجام شده در سالهای اخیر در زمینه معرفی بیماریهای روانی، هنوز علایم و نشانههای این بیماریها نزد عموم مردم، پزشکان و حتی سیاستگذاران و تصمیمگیران کشور ناشناخته است. متأسفانه اغلب مردم بیمار روانی را فردی مجنون میدانند که در هر کوی و برزن به آزار و اذیت کودکان و بزرگسالان میپردازد. اما از نظر علم روانپزشکی، این افراد تنها یک درصد از کل جامعه را تشکیل میدهند. این درحالی است که ٢۵ درصد افراد جامعه به اضطراب، افسردگی، وسواس، اختلالات دوقطبی و اسکیزوفرنی مبتلا هستند که میتوان با امکانات درمانی کنونی، آنها را (که بر اثر ابتلا به بیماریهای فوق، زندگیشان مختل شده است) به یک زندگی سالم و عادی بازگرداند. بیماریهای روانی فوق مانند بسیاری از بیماریهای دیگر غیرروانی، منشأ جسمانی داشته و حاصل اختلالات بیوشیمیاییای هستند که معمولاً در سیستم داخلی بدن، به ویژه ساختار مغز پدید میآید و سبب تغییر در عواطف، احساسات، افکار و درک بیماران میشود. این تغییرات در قالب اضطراب، وحشت، اختلالات ادراکی، توهم و هذیان بروز مییابد و بیمار یا اطرافیان وی، آن را تشخیص میدهند. درواقع مشکل اصلی بهداشت روانی ما همین ٢۵ درصد جمعیت ناشناخته هستند که هرچند بیماریشان تفاوتی با بقیه بیماریها ندارد، به دلیل ناآشنایی عموم با علایم بروز آن، در درمان این بیماریها اهمال صورت میگیرد و از همین رو، برای معرفی این بیماریها نیازمند همکاری رسانهها بهویژه رادیو و تلویزیون هستیم.
از مهمترین تبعات ناشناخته بودن بیماریهای روانی میان مردم آن است که هنوز هم تعداد زیادی از مردم برای برطرف کردن این قبیل بیماریها به جای مراجعه به روانپزشک، دست به دامان هومیوپاتی، طب سنتی، فالگیر، دعانویس و… میشوند، درحالی که ادامه این روند، علاوه بر گسترش خرافات در جامعه، سبب مزمن شدن بیماریهای روانی به دلیل مراجعه نکردن به روانپزشک میشود.
ناشناخته بودن این بیماریها نزد پزشکان هم از دیگر معضلاتی است که بر مشکلات بیمارانی که دردهای آنها منشأ روانی دارد، افزوده است. به عبارتی دیگر، از آنجا که اکثر بیماریهای روانی با علایم گمراه کننده در اندامها همچون درد در ناحیه قفسه سینه، احساس تنگی نفس، عوارض گوارشی، اسکلتی، سردرد، درد و علامت در هریک از اعضای بدن بروز یافته و سیمای بالینی بیماریهای جسمانی را تقلید میکند، متأسفانه نه تنها بیماران به دلیل آگاهی نداشتن از منشأ این دردها و ناراحتیها که اغلب ریشه روانی دارند، به پزشکان غیرروانپزشک مراجعه میکنند که اغلب پزشکان هم پس از انجام معاینات بالینی، انواع آزمایشهای پاراکلینیکی و دیگر روشهای تشخیصی، عنوان میکنند بیمار مشکلی ندارد و از آنجا که بیمار هنوز احساس درد دارد، با بیاعتمادی نسبت به پزشک، نزد پزشک دیگری میرود. مشکل دیگر آن است حتی در مواردی که پزشک به بیمار میگوید باید نزد روانپزشک برود، اکثر بیماران از ترس «انگ» این بیماری نمیپذیرند و تنها اقلیتی از این افراد حاضر میشوند به روانپزشک مراجعه کنند.
اگر بهداشت روانی را در سه سطح مرور کنیم، در سطح اول باید برنامهریزیهایی با هدف جلوگیری از ابتلای مردم به بیماریهای روانی صورت پذیرد که این مهم برعهده نهادهای ادارهکننده کشور است. به عبارتی هرچند ریشهکن کردن بیماریهای روانی در هیچ جامعهای ممکن نیست، اما با اصلاح ساختارهای اقتصادی، اعتقادی و روابط بین فردی میتوان از بسیاری از ناهنجاریهای روانی جلوگیری کرد. سطح دوم ارتقای بهداشت روان است که باید در ارتباط با کسانی صورت گیرد که دچار بیماریهای روانی شدهاند. بهترین اقدام برای این افراد، تشخیص و درمان سریع و بازگرداندن آنها به جامعه است. در اینجا نقش وزارت بهداشت در زمینه فراهم آوردن امکانات تشخیصی و درمانی تا بهبود بیمار بسیار حیاتی است. دسترسی بیماران به روانپزشکانی که در کنار آنان تیم درمانی از قبیل روانشناس بالینی و مددکار اجتماعی وجود داشته باشد و از سوی دیگر امکان دسترسی بیمار به دارو و تخت بستری (برای بیماران نیازمند به این خدمات) و وجود درمانگاههایی که امکان ارایه خدمات درمانهای بستری و سرپایی را داشته باشند، از ضروریات تکمیل حلقه درمان بیماران روانی است. مسلم است فراهم آوردن تمهیدات لازم در این زمینه هزینهبر است و متأسفانه بیمهها نیز خدمات روانپزشکی را به شکل مناسبی پوشش نمیدهند. واقعی نبودن تعرفهها و تعداد ناکافی روانپزشکان از دیگر معضلات حوزه سلامت روان در کشور به شمار میرود که نیازمند بازنگری است. در سطح سوم هم به بیماران روانیای برمیخوریم که دچار ازکارافتادگی و کاهش کارایی و بهرهوری شدهاند و نیازمند توانبخشی و بازگشت هرچه سریعتر به جامعه هستند. برای حل این معضل، هرچند سازمان بهزیستی و مؤسسات مشابه اقداماتی را در کشور انجام دادهاند، اما این فعالیتها تا کنون به شکل سیستماتیک و منظم صورت نگرفته است. در این میان آنچه میتواند، اقدامی راهگشا به شمار آید، رویکرد روانپزشکی جامعه نگر است. پزشکی و به تبع آن روانپزشکی جامعهنگر روشی است که سالها در کشورهای پیشرفته دنیا آزموده شده و نتایج مثبتی در زمینه ارتقای سلامت و سلامت روان در جامعه به همراه داشته است. این روش هرچند در سالهای ١٣۵١-١٣۵٠ در بیمارستان روزبه تهران به کار گرفته شد، در همان سالها، پیگیری و اجرای آن رها شد؛ اما به تازگی، اقداماتی برای احیای آن به کارگرفته شده است. در نظام فعلی سلامت، روانپزشکان در مطب و مراکز درمانی به درمان بیماران میپردازند، اما در روانپزشکی جامعهنگر، روانپزشک و تیم همراه وی با مراجعه به جامعه و خانههای مردم، به شناسایی بیماران روانی و درمان آنها میپردازند. هرچند عملیسازی این طرح نیازمند شبکه درمانی و ساختار مناسب، بودجه و امکانات در نظام درمانی است که متأسفانه شرایط و بستر آن در کشور چندان فراهم نیست، اما اقداماتی در این زمینه از سوی دپارتمان روانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران، انستیتو روانپزشکی تهران، دانشگاه علوم بهزیستی و انجمن علمی روانپزشکان ایران درحال انجام است که امید میرود با تلاشهای صورت گرفته شاهد توسعه روانپزشکی جامعهنگر با هدف ارتقای سلامت روان در کشور باشیم.