بخشی از مصاحبه روزنامه همشهری با دکتر غلامحسین معتمدی، روانپزشک (۱۳۹۳/۸/۲۲)
[برگرفته از وبسایت دکتر غلامحسین معتمدی]
از قدیم گفتهاند که کار را به کاردان بسپار. با این حال همیشه کسانی هستند که در هر رشته و حوزهای دم از کاردانی زدهاند و دیگران را اسیر فریبهای خود کردهاند. این مسئله بهویژه در حوزه مسایل روانی بیشتر به چشم میخورد. در جامعهای که مردم با انواع مشکلات ریز و درشت اقتصادی و اجتماعی روبهرو هستند، طبیعی است که گاه دچار نومیدی، افسردگی، احساس ناتوانی و درماندگی و … بشوند. متأسفانه به دلایل گوناگون عدهای برای حل این مشکلات دست به دامن کسانی میشوند که با انواع ترفندها ادعا میکنند میتوانند به انرژیدرمانی بپردازند. این افراد گاه به ادعاهای خود رنگ و لعاب علمی هم میدهند. گفت و گویی با دکتر غلامحسین معتمدی، روانپزشک و نویسنده داشتهایم و به بیان تعبیرهایی که از مفهوم انرژی در طول تاریخ شده پرداختهایم و دیدگاهها و شیوههای درمانی مدعیان انرژیدرمانی را بررسی و نقد کردهایم.
در سالهای اخیر مردم کوچه و بازار و حتی گاه نخبگان برای بیان حالات و مسائل روانشناختی خود به مفهوم انرژی متوسل میشوند، مثلاً فردی که میخواهد حس و حال خوب خودش را از گردش در طبیعت یا دیدن یک فیلم یا رفتن به سفر بیان کند، تعبیراتی از این دست که «انرژی گرفتم»، «انرژیم تحلیل رفت» و … به کار میبرند.
از آن جایی که مفهوم «انرژی» در علومی مانند فیزیک، شیمی و پزشکی کاربرد علمی گسترده و دقیقی دارد، آیا به نظر شما میتوان در فرایندهای روانی و مسائل روانشناختی هم از آن صحبت کرد؟
انرژی مثل عشق، عقل و … مفهومی کلی است که میتوان تعبیرهای گوناگونی از آن داشت. در طول تاریخ این تعبیرها و تفسیرها تفاوت پیدا کرده است. در مقطع کنونی وقتی اصطلاح «انرژی» به کار برده میشود با یک سهگانه مواجهیم: در جایی با مفهوم علمی انرژی، در جایی با مفهوم شبهعلمی و در جایی دیگر با مفهوم غیرعلمی آن. متأسفانه در ذهن عوام و تصورات غیرحرفهای این سه تعبیر با یکدیگر آمیخته میشوند. این سهگانه به دنبال خود سهگانه دیگری را هم میآورد: نخست این معنا که از لحاظ علمی مقصود از انرژی، انرژی فیزیکی است. در اینجا با تعریف مشخصی از انرژی روبهرو هستیم که کمیتی قابل اندازهگیری تلقی میشود. وقتی از این تعبیر علمی از انرژی دور میشویم و به سمت روانشناسی و روانپزشکی میرویم، با مفاهیم شبه علمی مواجه میشویم. مفاهیم و تعبیرهایی از این دست (انرژی) پایه در علم دارند، ولی در برخی وجوه، یعنی درست در آنجایی که با ذهن سر و کار پیدا میکنیم شبهعلم میشوند. در این میان ساحت سوم دیگری هم مطرح است که بیشتر در میان عوام رایج است، مانند مثالهایی که در سئوالتان آوردید. این ساحت حکایت از مسایل غیرعلمی دارد. این سهگانه یا تعبیرهای سهگانهای که از مفهوم انرژی شده در طول تاریخ همیشه مطرح بوده است.
یعنی این سه تعبیر علمی ، شبهعلمی و غیرعلمی از انرژی همیشه در طول تاریخ در کنار هم بودهاند؟
بله. برای روشن شدن بحث بهتر است قدری به این تاریخچه پرفراز و نشیب بپردازیم. انرژی ریشهای یونانی دارد که به معنای کار است. این مفهوم برای نخستین بار در تاریخ تفکر در آثار ارسطو مطرح شد. ارسطو در رسالاتش دو مفهوم را در ارتباط با انرژی مطرح میکند که به زبان امروز به آنها توانایی بالقوه (potentiality) و واقعیت (actuality) گفته میشود. اتفاقاً ارسطو از این تعبیر (انرژی) برای تحلیل حرکت، علیت، اخلاق و فیزیولوژی استفاده کرد. جالب اینجاست که او یک برداشت روانشناختی هم از این انرژی داشت. ارسطو لذت و شادی را دو انرژی جسم و روان انسان (میدانست). ولی شادی صرفاً انرژی انسان بودن یا انسانیت انسان است. در واقع لذت معطوف به حواس ماست، اما شادی مابهازای درونیتری میخواهد. به بیان دیگر لذت زودگذر است و شادی پایدار. در سال ۱۶۰۰ فردی به نام هنری مور در رسالهای به نام «ترانه افلاطونی روح» از انرژی روح صحبت میکند. این تعبیر دربرگیرنده نوعی تصویر ذهنی در مورد روح است. در سال ۱۸۷۴ اتفاق جالبی میافتد. به این معنا که مفهوم «پویاشناسی روانی» توسط یک فیزیولوژیست آلمانی به نام «فون بروک» برای نخستینبار مطرح میشود. کسی که با فون بروک در نگارش این رساله همگاری میکند «هلم هولتز» است، یعنی کسی که بعدها قانون اول ترمودینامیک (حفظ انرژی) را کشف و وضع میکند. در این رساله این نکته مطرح میشود که تمام موجودات زنده یک دسته نظامهای انرژی هستند که بر پایه همان اصل ترمودینامیک (حفظ انرژی) اداره میشوند. به این ترتیب فون بروک یک فیزیولوژی پویا ارایه میدهد که بر اساس آن ارگانیسم زنده نظام پویایی تلقی میشود که بر وفق قوانین شیمی و فیزیک عمل میکند. این نشان میدهد که افرادی نظیرفون بروک میخواستند از علوم دقیقهای چون شیمی و فیزیک برای تبیین انرژی استفاده کنند. جالب اینجاست که فون بروک سرپرست دانشجویان سال اول پزشکی بود که در میان آنها فروید، بنیانگذار روانکاوی، قرار داشت. میدانیم که فروید در ملاحظات روانکاوانهاش بهخصوص در آنجایی که در باره نهاد (Id)حرف میزند، آن را منشأ تمنیات شخصی میداند. فروید بعدها «لیبیدو» را انرژی غریزی و رانه مرگ یا تاناتوس را دومین انرژی ذهنی ذکر میکند. بعدها در سال ۱۹۴۴ «ژولین هاکسلی» از انرژی ذهنی به عنوان نیروی محرک روان اعم از عاطفی، احساسی و عقلانی صحبت میکند.
تا اینجا با مفهوم علمی انرژی روبهرو بودیم. مطابق تاریخچهای که بیان کردید، میتوان گفت که کاربرد مفهوم «انرژی» در روانشناسی پایه علمی دارد، اما چه زمانی با مفهوم شبه علمی یا غیرعلمی آن در روانشناسی مواجه میشویم؟
هرجایی که به فیزیک و شیمی نزدیک میشود مفهومی علمی پیدا میکند. امروزه مبحثی علمی به نام bioenergetics مطرح است. این مبحث قلمروی در بیوشیمی است که به جریان انرژی در نظامهای زنده میپردازد و معتقد است که بسیاری از فرایندهای سلولی مثل تنفس سلولی یا روندهای سوخت و ساز، چیزی جز مصرف انرژی در شکل مولکولهایی که به آنها مولکول ایتیپی میگویند، نیستند. اما تعبیر شبهعلمی از انرژی: در روانشناسی امروز شاخهای بهنام energy psychology داریم. در این شاخه از روانشناسی از روشهای شناخته شده روانشناختی مثل روندهای کلامی استفاده میکنند و آنها را با تأثیرات فیزیکی ادغام میکنند، به این معنا که روانشناختی تجربی غربی را با روشهای نظامهای شفابخش غیرغربی که ریشه در هند یا چین دارد، مانند طب سوزنی، تلفیق میکنند. در این جا به عرصه دیگری که مربوط به سنتهای شرقی است وارد میشویم. برای نمونه در چین باستان معتقد بودند که بدن دارای نظام انرژی است. در یکی از این نظامهای چینی گفته میشود که بدن دارای ۱۲ نصفالنهار دوطرفه است که هریک از عضو خاصی میگذرد. چینی ها بر این نظر بودند که تمام این سیستم توسط جریان انرژی به نام «کی یا چی» به یکدیگر متصل میشوند. البته کسی نمیداند که این مدارها چگونه کشف شدهاند. چینیهای باستان میگفتند که اگر روی این نصفالنهارها تحریکاتی توسط انگشت یا سوزن یا ماساژ صورت دهیم، باعث افزایش یا کاهش انرژی در آن نقاط میشود. در هر حال شبهعلمی بودن این شاخه از روانشناسی (روانشناسی انرژی) به این دلیل است که بخشی از آن به ناشناختههای شرقی پیوند میخورد و بخش دیگری از آن به روشهای معمول رواندرمانی که تاکنون جواب داده مربوط میشود.
روشهای درمانیای که این روزها در کشورمان با عنوان انرژیدرمانی شناخته میشوند، در این میان چه جایگاهی دارند؟
این روشها با همان ساحت سوم یا تعبیرهای غیرعلمی از انرژی مربوط میشوند. این گونه موارد هیچ اتصالی به ساحت علمی ندارند. در این روشهای غیرعلمی با حرفهای کلی مثل همانهایی که اشاره کردید، روبهرو میشویم. حتی روشهای درمانی این ساحت نسبتی با آن energy psychology با سنتهای شرقی ندارند. این روشها اغلب چیزی جز شارلاتان بازی و دروغپردازی نیست؛ مثل نمونهای که اخیراً داشتیم. در این نمونه فردی بود که در وهله اول ادعای انرژیدرمانی یه صورت تکی را مطرح کرد و سپس به انرژیدرمانی به صورت گروهی رو آورد و حتی مدعی شد که میتواند از روی بالکن خانه، افرادی را که در حیاط بودند معالجه کند. کار این فرد به جایی کشیده شد که بعدها ادعا کرد که از پشت ماهواره درمان میکند. همین فرد حالا هم مدعی است که با آوازخواندن روی دیگران تأثیر مثبت میگذارد!
چه عواملی سبب میشود که مردم به این شیوهها پناه ببرند؟
به نظرم تلقین تأثیر زیادی روی مردم دارد. تازه خود تلقین هم یک مبحث علمی است. امروزه هر دارویی را که میخواهند تولید کنند در مرحله پژوهش اولیه در کنار آن یک دارونما هم میدهند. از آنجایی که این دارونما از طرف یک مرجع حرفهای تجویز شده حدود ۳۰ درصد از افرادی که مورد پژوهش قرار میگیرند بدون آن که مادهای دارویی در میان باشد در آنها تسکین و بهبود علائم بیماری مشاهده میشود. بنابراین اگر هم کسانی در مواجهه با این قبیل افرادی که ادعای انرژیدرمانی دارند، تسکین موقت پیدا کنند ناشی از تلقین بوده و هیچ پایه دیگری هم ندارد. از سوی دیگر هر کسی که مواجههای مثبت با افراد، طبیعت و آثار هنری داشته باشد، خواه ناخواه در او واکنش مثبتی ایجاد میشود ، اما اینکه این تأثیر یا واکنش مثبت را به تبادل انرژی نسبت دهیم، چنین چیزی نیست. البته کسانی که در روانشناسی انرژی کار میکنند، میگویند ما میتوانیم با روشهای سیتیاسکن یا پتاسکن این تبادل انرژی را نشان دهیم، اما در ساحت سوم تا به امروز کسی پیدا نشده بگوید ما میتوانیم با این یا آن روش انرژی را اندازه بگیریم یا چگونگی انتقال آن را نشان دهیم. خلاصه کنم، ما میتوانیم موضوع انرژی را به عنوان یک مفهوم سهگانه علمی، شبهعلمی و غیرعلمی در سه ساحت علمی، شبهعلمی که در برخی از موقعیتها با علوم اتصال دارد – و همچنین ساحت غیرعلمی و خرافی به بررسی و نقد بگذاریم.
توصیه شما به مردم و آنهایی که ممکن است در ناامیدی به دام بیفتند چیست؟
توصیه خیلی مشخص است. در چنین مواردی همیشه گفته شده است که به افراد متخصص و کاردان مراجعه کنید. از سوی دیگر، متأسفانه هنوز جنبههای خرافی و جادویی در انسان باقی مانده و جالب اینجاست که نهتنها به خوبی شناخته نشده که انکار هم شده است. این گرایش به خرافه خاص افراد عامی نیست. حتی افراد تحصیلکرده هم به دام آنها میافتند. به هر حال همانطور که گفتیم، توصیه ما این است که مردم در چنین مواردی به افراد حرفهای رجوع کنند، اما در عمل این اتفاق نمیافتد. به این دلیل که اقتصاد خرافات یک تجارت سودآور است. وقتی مثلاً این همه گرایش به فالگیری وجود دارد، نشان میدهد که هنوز در ذهنیت فرهنگی جامعه بدنه جان سختی هست که در برابر این توصیهها مقاومت میکند. بنابراین توصیه اصلی ما این است که مردم آگاه شوند. اگر درباره این امور غیرمنطقی آگاهی رسانی لازم از طریق رسانهها و همچنین از جانب متخصصان صورت نگیرد، وضعیت از این که هست بدتر خواهد شد. بنابراین در این زمینه همه مقصر هستیم. باید در این زمینه آموزشهای ضروری داده شود.