دکتر سامان توکلی، روانپزشک (۱۳۸۹/۹/۸)
[برگرفته از وبلاگ «ذهن و مغز»، منتشر شده در روزنامه شرق با عنوان «هر روز با اختلال روانی روبهروییم. آن را درست بشناسیم.»]
-
قرار است در شرکتتان فردی را استخدام کنید. در مصاحبه با داوطلبان یکی را مناسب تشخیص میدهید، اما متوجه میشوید که به خاطر علایم افسردگیاش تحت درمان با داروهای ضدافسردگی است. آیا او را برای کار در شرکتتان میپذیرید؟
-
یکی از بستگانتان قصد ازدواج با فردی را دارد که میدانید چند ماهی است در جلسات هفتگی رواندرمانی شرکت میکند. درباره این ازدواج چه نظری میدهید؟
-
مدتی است دلشوره و اضطراب داربد. این علایم خوابتان را مختل کرده و تمرکز ندارید. عملکردتان در محل کار هم مختل شده و نمیتوانید مثل سابق کارها را درست انجام بدهید. همسرتان هم از بیحوصلگی و زود عصبانی شدنتان ناراحت است و به شما پیشنهاد میکند به روانپزشک مراجعه کنید. به او چه پاسخی میدهید؟
-
میخواهید خانهتان را اجاره بدهید …
اینها نمونههایی است از شرایطی که ممکن است برای هر یک از ما پیش بیاید. صحبت از بیماریها و اختلالات روانی است که میتواند خود ما و اطرافیانمان را مبتلا کند. آمارهای جهانی و آمارهای کشور ما نشان میدهند که از هر ۴ یا ۵ نفر یک نفر در طی زندگیاش این اختلالات را تجربه خواهد کرد؛ و این به معنای آن است که همه ما هر روز، در خانه، در محل کار، خیابان و … با کسانی برخورد داریم که بیماری روانی را تجربه کردهاند. آیا این مسأله را احساس کردهایم یا اختلال روانی را مشکلی نادر و عجیب و غریب میدانیم و خود را بسیار دور از آن تصور میکنیم؟ پژوهشهای انجامشده در این زمینه نشان میدهند که بسیاری از مردم اطلاعات درستی درباره این اختلالات شایع و تأثیرگذار بر زندگی خود و اطرافیانشان ندارند و درباره مبتلایان به این اختلالات نگرشی تبعیضآمیز در جامعه وجود دارد. نتیجه این نگرش تبعیضآمیز آن است که افراد دچار اختلالات روانی احساس شرم میکنند، وجود این مشکلات را در خود انکار میکنند یا آن را واکنشی طبیعی در برابر استرسهای زندگی تلقی میکنند و سعی میکنند آن را از دیگران و جامعه مخفی نگاه دارند. با این ترتیب، برای مشکلات خود به مراکز و متخصصان سلامت روان مراجعه نمیکنند، چون نمیخواهند عنوان و برچسب بیماری روانی به آنان بخورد. از سوی دیگر، اطلاعات نادرست یا ناکافی در زمینه این اختلالات باعث میشود که افراد درباره علت این علایم، ناشی از بیماری بودن و نیز درمانپذیر بودنشان اطلاعات درستی نداشته باشند و اگر هم بخواهند برای رفع این مشکلات اقدامی کنند، مسیر درستی را در پیش نگیرند. با وجود افزایش آگاهیهای جامعه درباره این اختلالات، هنوز هم بسیاری از مردم برای حل مشکل ناشی از اختلالات روانی، به افراد متخصص و دارای صلاحیت در زمینه تشخیص و درمان این مشکلات (یعنی متخصصان سلامت روان، شامل روانپزشکان و روانشناسان بالینی) مراجعه نمیکنند. مراجعه به افراد فاقد تخصص و صلاحیت در این زمینه در بهتربن حالت موجب درماننشدن و تداوم علایم و مزمن شدن بیماریشان میشود؛ و در حالتهای دیگر ممکن است مشکل یا مشکلاتی را به ناراحتیهای ناشی از اختلال روانی موجود اضافه کند.
به باورها، احساسها و رفتارهای کلیشهای و قالبی و تبعیضآمیز نسبت به افراد دچار اختلالات روانی، انگ بیماری روانی گفته میشود. در اینجا به چند باور نادرست و شایع در سطح اجتماع درباره بیماریهای روانی اشاره میکنم که باعث تداوم رفتارهای تبعیضآمیز جامعه نسبت به این افراد میشود و عواملی عمده در برابر ارتقای سلامت روان جامعه به شمار میروند:
-
باور نادرست ۱ـ «بیماری روانی غیر قابل درمان است». برخلاف تصوری که بخش زیادی از جامعه دارند، اختلالات روانی بیماریهایی ناشی از عوامل زیستی، روانی و اجتماعی هستند که درمانهای مؤثر و کمعارضهای برای آنها وجود دارد. در واقع، بیماریهای روانی، مانند سایر بیماریها که در تخصصهای دیگر پزشکی به آنها پرداخته میشود، درمانپذیرند و تحقیقات علمی دقیق نشان دادهاند که این درمانهای دارویی و غیردارویی مؤثر و کمعارضه هستند.
- باور نادرست ۲ـ «همه بیماریهای روانی مثل هم هستند». برخلاف تصور کلیشهای و شایعی که از بیماری روانی وجود دارد و گاهی رسانهها هم ناخواسته آن را تشدید و تقویت میکنند، همه بیماریهای روانی مثل هم نیستند. در واقع، مانند بیماریهای دیگر که متخصصان سایر رشتهها تشخیص میدهند و درمان میکنند، این بیماریها طیفی وسیع دارند و بیماریهای خفیف و شایعتر تا بیماریهای شدید و اغلب نادرتر را در بر میگیرند. برخورد کلیشهای و قالبی با همه این اختلالات (که مثلاً گاهی در عنوان خبر در رسانهها به شکلی شبیه «بیمار روانی همسایه خود را کشت» دیده میشود) از چندین جهت ایراد دارد. در بسیاری از مواقع، ارتباطی بین رخداد حادثه و سابقه ابتلای فرد به بیماری روانی وجود ندارد و همانطور که هر روز افرادی بدون سابقه بیماری روانی مرتکب جرم میشوند، ارتکاب این عمل هم ممکن است ارتباطی با سابقه بیماری روانی نداشته باشد. از سوی دیگر، و حتا اگر چنین ارتباطی وجود داشته باشد (که در ادامه به نادر بودن این ارتباط اشاره خواهد شد)، این موضوع مربوط به اقلیتی ناچیز از مبتلایان به بیماریهای شدیدتر روانی، در دورههایی خاص و محدود از بیماری (و نه در همه زمانها)، و اغلب مربوط به بیمارانی است که درمان نشدهاند. با این ترتیب، چنین عنوانی برای خبر، یک موضوع نادر را به کل افراد دچار اختلال روانی به نادرستی تعمیم داده و باعث تشدید و تقویت انگ بیماری روانی میشود.
- باور نادرست ۳ـ «بیماران روانی خطرناکاند». باز هم برخلاف تصوری که در بخشی از جامعه وجود دارد، اغلب افراد دچار بیماری روانی هیچ سابقهای از پرخاشگری یا رفتار خشونتآمیز ندارند. تحقیقات نشان میدهند که رفتارهای پرخاشگرانه و خطرناک در افراد دچار بیماری روانی تحت درمان نسبت به افراد عادی جامعه بیشتر نیست و ارتباط ضعیفی هم که بین اختلال روانی و پرخاشگری و خشونت نسبت به دیگران دیده میشود مربوط به گروهی قلیل از این بیماران است (مثل افراد دچار اختلالات روانی که سوءمصرف الکل یا مواد هم دارند) و نمیتوان آن را به کل افراد دچار این اختلالات تعمیم داد.
- باور نادرست ۴ـ «اختلال روانی پدیدهای نادر است». همان طور که گفته شد، اختلالات روانی جزو بیماریهای شایع هستند و طبق آمارهای موجود هر روز در خود، اطرافیان، بستگان، همکاران یا دوستان خود با آن مواجهیم. با این حال، به دلیل نگرانی که افراد دچار این اختلالات از برخورد و قضاوت جامعه و دیگران دارند، اغلب سعی میکنند مشکل خود را مخفی کنند تا کسی از آن مطلع نشود.
- باور نادرست ۵ـ «افراد دچار اختلال روانی غیرقابل پیشبینی هستند و نمیتوان کاری را به آنها سپرد». برخلاف این تصور شایع در جامعه، اغلب افراد دچار اختلالات روانی، جز در دورههایی خاص از زندگیشان که ممکن است به خاطر تشدید علایم آزارنده ناشی از بیماری، عملکردشان کاهش پیدا کند، به خوبی توانایی انجام کار و برآمدن از پس مسؤولیتهای خانوادگی، اجتماعی و شغلیشان را دارند. با این ترتیب، از این لحاظ هم اغلب این افراد مانند مبتلایان به سایر بیماریهای غیرروانپزشکی هستند که ممکن است در دورههایی به طور موقت نیاز به کاستن از مسؤولیتهایشان داشته باشند.
فهرست این باورهای قالبی نادرست را میتوان گستردهتر کرد. آن چه مسلم است این که چنین باورهایی منجر به بروز احساسات، پیشداوریها و رفتارهای تبعیضآمیزی میشود که در نهایت به سلامت کل جامعه آسیب میزند. شناخت و اصلاح این باورها وظیفه همه ما در جامعه است و بهویژه رسانهها از این نظر مسؤولیت و نقشی برجسته دارند. این یادداشت را با یکی از شعارهایی که در مداخلات انگزدایی از بیماریهای روانی و برای اصلاح این باورهای نادرست به کار رفته است پایان میدهم:
«ذهن خود را بگشا: بیماری روانی ناشی از اختلال در عملکرد مغز است. فرد دچار دیابت را برای بیماریاش یا مصرف انسولین سرزنش نمیکنی، پس نمیباید فرد دچار اختلال روانی را هم به خاطر بیماریاش یا درمان آن نکوهش کنی.»