دکتر هما محمدصادقی، روانپزشک (۱۳۹۴/۳/۳۱)
[برگرفته از هفتهنامه زندگی مثبت؛ با تنظیم ستاره سمائی و عنوان «در حسرت یک لقمه لذتبخش!»]
اصولاً اشتها میتواند تحت تأثیر حالتهای مختلف تغییر کند. مثلاً اگر کسی مشکل خلقی و استرس یا غم و غصهای داشته باشد یا بهدلیل یک اتفاق خوب شاد باشد، اشتهایش ممکن است کم و زیاد شود، اما «بیاشتهایی عصبی» همان «آنورکسیا نرووزا» (Anorexia Nervosa) است که یک عبارت تخصصی و نام یک بیماری مشخص روانپزشکی است که فرد میل به لاغر بودن و داشتن یک تصویر بدنی ایدهآل دارد نه اینکه اشتهای غذاخوردن نداشته باشد. این افراد ممکن است حتی اشتها و میل به غذاخوردن داشته باشند، اما بهدلیل میل شدیدشان به لاغر بودن و داشتن تناسب اندام (البته از دید خودشان) غذا نخورند. بنابراین این دو موضوع کاملاً با هم متفاوت است.
لذت نبردن از غذا اصولاً و در بیشتر موارد نشاندهنده وجود مشکل خُلقی است. یعنی اگر فردی افسرده باشد ممکن است بیاشتها شود. همچنین اگر فرد در دورههای (شیدایی یا مانیا) باشد، بیقرار میشود و ممکن است اشتهایش کم یا زیاد شود. به هر حال اینکه اشتهای فردی در دوران مختلف زندگی (مثل بیماری جسمی یا دوران بلوغ نوجوانان) تغییر میکند نشاندهنده تأثیر خلقیات بر اشتهاست، اما بعضیها با وجود میل و علاقه به غذاخوردن، غذا نمیخورند که این ممکن است همان «آنورکسیا نرووزا» باشد.
برخی افراد لذت کمتری از مصرف مواد مخدر تجربه میکنند و به همین دلیل، احتمال ابتلایشان به اعتیاد با وجود تجربه مصرف مواد مخدر کمتر است. غذاخوردن هم همینطور است؛ افراد در بدو تولد با میل متفاوتی به غذا متولد میشوند و مثل این است که غذا برای بعضیها خوشمزهتر است، اما برای برخی دیگر چندان هم خوشمزه و اشتهابرانگیز نیست؛ به عبارت دیگر، بعضی افراد به صورت مادرزادی و بیولوژیک میل کمتری به غذاخوردن دارند و چندان چاق نمیشوند. مطالعات علوم اعصاب (نوروساینس) نشان داده برخی از ویژگیهای بیولوژیک باعث بیاشتهایی یا پراشتهایی افراد میشود و محققان قصد دارند از این موضوع برای درمان چاقیها استفاده کنند.
گاهی ممکن است کودک، حتی در دوره نوزادی و شیرخوارگی، بهدلیل بازیگوشی و توجه به سایر محرکهای محیطی، مدام حواسش از غذاخوردن پرت شود و به نظر برسد اشتهای خوبی برای غذاخوردن ندارد. گاهی هم عادات غذایی و خوردن و نخوردنها را باید جزو رفتارهایی دانست که کودک از والدینش یاد میگیرد که نمیتوان اسم «اشتها» یا «بیاشتهایی» را بر آنها گذاشت. مثلاً وقتی یک مادر برای آرام کردن گریه کودکش به او غذا میدهد، کودک به مرور زمان، غذا را بهعنوان ابزار آرامبخشی – و نه سیر کردن – خود میشناسد. غذا نقش خاص و چندگانهای در زندگی دارد و همانطور که گفته شد ممکن است رفتارهای والدین باعث جهتگیری دید کودک به غذا شود و از آن مثلاً برای آرام کردن بیقراری خود استفاده کند یا همانطور که این روزها شاهد هستیم، ممکن است از غذاخوردن بهعنوان تفریح استفاده شود!
افراد دارای بعضی از انواع شخصیت، بهخصوص شخصیت وسواسی، حساسیت خاصی نسبت به انجام وظایفشان دارند و امکان دارد به صورت ناخوداگاه وظیفه غذاخوردن برای زنده ماندن را به لذت غذاخوردن ترجیح بدهند و به همیندلیل هیچوقت از غذاخوردن لذت نبرند. حتی گاهی افراد بهدلیل مشغلههای فراوانی که دارند، فرصتی برای غذاخوردن (با لذت) ندارند.
گاهی ممکن است برخی شرطیسازیها باعث شود افراد برداشتهای مختلفی از غذاخوردن داشته باشند. مثلاً بچههایی که والدینشان (یا کسانی که بیشتر وقتشان را با آنها سپری میکنند) با اشتها غذا نمیخورند، نسبت به بچههایی که والدینشان دور یک سفره مینشینند و با هم و با اشتها غذا میخورند، احساس متفاوتی به غذاخوردن خواهند داشت و به نوعی شرطی میشوند. همچنین بروز اتفاقات ناخوشایند برای بچهها موقع غذاخوردن (مثل گیرکردن غذا در گلو، استفراغ، حساسیتهای غذایی یا حتی ترسیدن از موضوعی همزمان با غذاخوردن) همگی باعث شکلگیری یک تجربه تلخ از غذاخوردن میشود و کودک را به نوعی بیزاری و بیاشتهایی نسبت به غذا سوق میدهد.
گاهی افراد تعریفهای متفاوتی از اشتها دارند؛ مثلاً ممکن است بعضیها فکر کنند دیگران از غذایشان لذت خاصی میبرند و بنابراین حتماً میزان لذتی که خودشان از غذاخوردن میبرند، کافی نیست! اما نباید فراموش کرد که افراد در نوع ابراز احساسات هم با هم متفاوت هستند و همه افراد، حتی در مورد یک موضوع واحد، به یک شکل احساسشان را بیان نمیکنند؛ بعضیها ابراز احساسات برایشان راحتتر است و این کار برای برخی دیگر سخت است و همین اتفاق در مورد غذاخوردن هم باعث میشود برخی افراد تصور کنند احساسشان نسبت به غذا کمتر از دیگران است.
با توجه به مواردی که اشاره شد، مسائل بیولوژیک مانند مشکلات خلقی خصوصاً افسردگی و همچنین مسائل شخصیتی، بیشتر از همه در اشتهای فرد نسبت به غذا دخیل هستند و در درجه بعد، شرطی شدنها، الگوهای رفتاری و نگرش نسبت به غذا قرار دارند. گاهی ممکن است پدر و مادرها با دیدن کودکان چاق و پرخور احساس کنند فرزند خودشان بیاشتهاست درصورتی که فرزندشان وزن و قد طبیعی مطابق با سنش را دارد و اصولاً همه افراد به طور ذاتی میدانند که به چه مقدار غذا نیاز دارند بنابراین نگرانی والدین از بیاشتها بودن فرزندشان در بیشتر موارد بیمورد است. اصولاً اگر والدین نسبت به میزان غذاخوردن فرزندشان حساس نباشند، کودک معمولاً به اندازه کافی و به قدر نیازش غذا خواهد خورد و جای نگرانی نیست.