دکتر امیر شعبانی، روانپزشک (۱۳۹۴/۷/۷)
واژۀ داغدیدگی (bereavement) به مفهوم «از دست دادن» یا «فقدان» اشاره دارد و سوگ (grief) به معنی واکنش هیجانی، ذهنی و رفتاری فرد به رویداد داغدیدگی است. این «فقدان» میتواند مرگ یک عزیز باشد و یا به از دست دادن یک فرصت، یک دوستی، دوران جوانی یا یک توانایی کارکردی مربوط شود. برای سوگ طبیعی در حالت کلی پنج مرحله شرح داده شده است؛ شامل ۱- انکار («نه، چنین اتفاقی نیفتاده، محال است، دروغ است»)، ۲- خشم («چرا برای او، چرا برای ما، مگر ما چه گناهی کرده بودیم، این خیلی بیانصافی و بیعدالتی است، آنها مقصر این اتفاق بودند، چرا باید کوتاهی میکردیم»)، ۳- چانهزنی («هرکاری لازم باشد میکنم که او برگردد»، ۴- افسردگی («او دیگر برنمیگردد، این زندگی خیلی پوچ و بیمعناست» و ۵- پذیرش (بازگشت به زندگی عادی با وجود تداوم ناخرسندی از رویداد). ولی سیر طبیعی سوگ آنچنان متغیر و وابسته به فرد و شرایط فرهنگی و مذهبی اوست که نمیتوان الگوی ثابتی برای آن در همه شرایط در نظر گرفت.
واژۀ سوگواری کردن (mourning) کاربرد متغیری داشته، ولی معمولاً به شکلی اختصاصیتر، به تظاهرات رفتاری سوگ اشاره دارد. این تظاهرات تحت تأثیر عوامل فرهنگی، اجتماعی و مذهبی هستند؛ مانند مراسم عزاداری و رفتن به سر خاک متوفی. در مواردی که فرآیند سوگ و سوگواری به شکلی معمول و طبیعی سپری نمیشود، میتواند به شرایطی بیمارگونه با علایمی شدید یا طولانیمدت منتهی شود که به آن «سوگ بیمارگونه» میگویند.
پس از مرگ یک عزیز، طبیعی است که تا مدتی غم و یأس شدید، گریه کردن، آشفتگی خواب و اشتها، اختلال تمرکز، و بیانگیزگی در انجام فعالیتهای روزمره وجود داشته باشد و نیز نشانههایی مانند اشتغال خاطر مفرط با خاطرات فرد متوفی، دلشوره، ترس، احساس شدید تأسف، و احساس تقصیر از بابت کوتاهیهای خود در مورد عزیز از دست رفته امکانپذیر است. به این وضعیت، «سوگ حاد» میگویند که واکنشی طبیعی تلقی میگردد. در این شرایط، از دست رفتن متوفی به مرور پذیرفته میشود ولی ممکن است ارتباط روانی فرد داغدیده با او به شکل دیگری ادامه یابد؛ به طور مثال، دیدن او در خواب، حس کردن حضور او، داشتن این حس که توسط او مراقبت میشود، و حتی شنیدن صدای او در منزل، صحبت کردن با او، یا دیدن او در خیابان در میان جمعیت. برخی از افراد داغدیده نیز به روشهایی مانند حفظ هدایای متوفی، همانندسازی با او یا ادامه دادن راه و رسالت او به تداوم ارتباط خود با عزیز از دست رفته کمک میکنند.
پس از چند ماه، معمولاً زخمهای روانی به جا مانده به تدریج شروع به ترمیم شدن میکند و البته در این دوران فرد متوفی اغلب با غم و حس عمیق اشتیاقِ دیدار به یاد میآید. هرچند فرد به تدریج به ادامۀ فعالیتهای لذتبخش پیشین و زندگی عادی خود بازمیگردد، فرد از دست رفته را فراموش نمیکند و همواره دلتنگ اوست. به این حالت، «سوگ پایدار» میگویند. در همین دوره نیز ممکن است در شرایط ویژهای، وضعیت «سوگ حاد» برای مدتی بازگردد؛ مانند روزهای سالگرد، روزهای تعطیل، مراسم تولد، دورههای پرتنش، از دست دادن فردی دیگر، یا شرایطی چون رفتن به مکانی که در آن خاطرات زیادی با متوفی وجود دارد.
به هر صورت، اغلب حداکثر حدود ۶ تا ۱۲ ماه طول میکشد تا وضعیت سوگ حاد به سوگ پایدار تبدیل شود و اقلیتی از موارد سوگ حاد (حدود ۷%) به وضعیتی بیمارگونه میانجامد.
برخی از افراد عدم واکنش هیجانی به رویداد از دست دادن فرد متوفی را حاکی از وجود یک اختلال در فرد میدانند و یا احتمال میدهند که آنها در آینده دچار سوگ بیمارگونه شوند. بر پایۀ شواهد علمی موجود، هنوز نمیتوان چنین فرضیاتی را معتبر دانست و شواهدی نیز بر علیه آن وجود دارد.
شواهدی مبنی بر اثربخشی درمان دارویی بر علایم سوگ طبیعی وجود ندارد و در این موارد، آموزش، اطمینانبخشی و برقراری شرایط حمایتی توسط خانواده، دوستان یا در مواردی توسط افراد حمایتکننده در جامعه چون روحانیون روشهایی قابل توصیهاند. در شرایطی که چنین حمایتی در دسترس فرد نیست، شرکت در جلسات گروههای حمایتی میتواند کمککننده باشد. از جمله اقداماتی که میتواند در بازگرداندن فرد داغدیده به زندگی عادی کمک کند، این موارد قابل ذکر است: ایجاد شرایطی برای بازگویی مکرر داستان مرگ، شنیدن مشتاقانه و بدون قضاوت حرفهای فرد داغدیده و پرهیز از ارائه تفسیرهای دلبخواهی، بحث و گفتوگو در مورد خاطرات مثبت و منفی از متوفی، متمرکز شدن بر خاطرات مثبت از او، تشویق به مشغولیت دوباره با زندگی پس از مرگ عزیز از دست رفته، تشویق به کاهش رفتارهای اجتنابی (مانند تشویق کردن به دوری نکردن از دوستان مشترک با فرد مرحوم و مکانهای خاطرهانگیز با او)، کمک برای پیشبینی رویدادهای برانگیزانندۀ خاطرات (مانند سالگرد مرگ متوفی و سالگرد تولد او) و تدارک دریافت حمایت دیگران در آن روزها.
هرچند واکنش سوگ و رفتارهای سوگوارانه در محدوده خاصی عادی و هنجار تلقی میگردد و نشان دادن چنین رفتارهایی، از جمله اجرای آیینهای مرسوم آن، میتواند به گذراندن عادیتر اوقات بسیار تلخ سوگواری یاری کند، باید از نظر شدت و مدت واکنش سوگ گوش به زنگ بود و در شرایطی که مرزهای هنجار پشت سر گذاشته شده، با پیگیری تشخیصی از طریق اخذ نظر کارشناسان امر به مدیریت آن همت گماشت.