دکتر امیر شعبانی، روانپزشک (۱۳۹۵/۴/۱)
گاه و بیگاه و به ویژه در ایام اخیر مطالبی در مورد رشته روانپزشکی و حیطه کارکرد آن در رسانههای مجازی و حقیقی به چشم میخورد که با واقعیت ناساز است. تشکیل انجمن علمی رواندرمانی ایران با مجوز وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی از یک سو، و تدوین لایحه سلامت روان از سوی دیگر، دستمایه «برخی» ابراز نظرها شد که ناآشنایی مخاطب آنها با تعاریف و مفاهیم اولیه روانپزشکی، میتواند به برداشتی نادرست و به دور از واقعیت بینجامد. به این لحاظ، به نکاتی در این زمینه و در قالب پاسخ به چند پرسش اشاره میشود:
۱- آیا روانپزشکی رشتهای است که تنها به درمان اختلالات «شدید» روانی میپردازد؟
نه! بدیهی است که روانپزشکی با درمان همه مواردی که «اختلال روانپزشکی» نامیده میشود سر و کار دارد؛ از یک اختلال افسردگی خفیف یا اضطراب خفیف یا وسواس خفیف گرفته تا شکل شدید آنها و سایر اختلالات. از سوی دیگر، شدت اختلالات روانپزشکی برخلاف آنچه برخی میپندارند از روی نام آنها تعیین نمیشود. به طور مثال، هرچند به شکلی کلی ممکن است گفته شود که اختلال دوقطبی اختلالی شدیدتر از اختلال افسردگی اساسی است، در بسیاری از موارد علایمی با شدت فزونتر و سیر وخیمتر در فرد دچار اختلال افسردگی اساسی نسبت به مورد مبتلا به اختلال دوقطبی دیده میشود. این عدم همخوانی شدت بیماری با نام آن منحصر به مثال مذکور نیست و تقریباً موضوعی عام تلقی میگردد. بنابراین نمیتوان اختلالات روانپزشکی را بر مبنای نام آنها به دو دسته خفیف و شدید تقسیم کرد و موارد به ظاهر با «تشخیص خفیف» را بینیاز از ملاقات با روانپزشک دانست.
۲- آیا روانپزشکی رشتهای است که تنها به «درمان اختلالات روانپزشکی» و نه «سلامت روان» میپردازد؟
نه! موضوع روانپزشکی سببشناسی، علامتشناسی، طبقهبندی، تشخیص، ارزیابی پیشآگهی، درمان و پیشگیری از اختلالات روانپزشکی است. در واقع روانپزشک با ارزیابی تاریخچه وضعیت پزشکی فرد که بخش «روان» را نیز شامل میشود و نیز معاینه بالینی او که علاوه بر معاینه فیزیکی شامل معاینه وضعیت روانی نیز هست اقدام به تعیین «تشخیص» میکند. این تشخیص باید مبنای تعیین بهترین شیوه درمان و مستند بر شواهد علمی موجود قرار گیرد. همچنین شناسایی موارد در معرض ابتلا و تشخیص نشانههای پیشدرآمد بروز یک اختلال روانپزشکی از کارکردهای روانپزشکان است. به جز رویکرد پیشگیرانهای که روانپزشکان باید در کار روزمره خود در نظر داشته باشند، این رشته دارای شاخهای است به نام «روانپزشکی جامعهنگر» که نگاه به شناسایی بیماران در سطح جامعه و ارتقای سلامت روان افراد جامعه دارد.
۳- آیا روانپزشکی تنها بخشی از درمان را که «بیولوژیک» تلقی میشود بر عهده دارد؟
نه! اصولاً طبقهبندی اختلالات روانپزشکی به «بیولوژیک»، «روانشناختی»، «اجتماعی» و «معنوی» امری به دور از دانستههای علمی است. در واقع میدانیم که عوامل زیستی، روانشناختی، اجتماعی و معنوی هر یک میتواند سهمی کوچک یا بزرگ در شکلگیری هر یک از اختلالات روانپزشکی داشته باشد، اما جدا کردن این عوامل در یک فرد مبتلا و ارجاع او برحسب این تفکیک به روانشناس یا روانپزشک کاری نشدنی و نامعقول است. چنین دیدگاهی که روانپزشک را منحصر به دخالت در امور بیولوژیک میبیند، اصولاً نگاه زیستی-روانی-اجتماعی-معنوی را برنمیتابد؛ چرا که این نگاه بدون جدا کردن عوامل یادشده، مجموعهای از آنها را مهم میداند و «روانشناس و روانپزشک» معالج را مکلف به در نظر داشتن همه آن عوامل در جریان درمان بیمار میکند. بر این مبنا، نه اختلالی چون اسکیزوفرنیا تماماً بیولوژیک است و نه وضعیتی به نام اختلال انطباقی که آشکارا به دنبال یک عامل تنشزای محیطی شکل میگیرد تماماً روانشناختی.
۴- آیا بخش کوچکی از وضعیت سلامت روان مرتبط با عوامل زیستی است؟
نه! مدل زیستی-روانی-اجتماعی-معنوی مدلی برای فهم بیشتر سببشناسی پیچیده و غیر قابل تفکیک بیماریهای روانی و سلامت روان آدمی است. نشانههای رفتاری انسان چه آشکارا مرتبط با یک عامل بیولوژیک باشد و چه با واسطه تنشهای محیطی و سایر عوامل بروز کند، از طریق کارکرد مغز هدایت یا برون داده میشود. به بیان دیگر، عواملی چون تنشزاهای محیطی و شرایط اجتماعی خود بر کنش مغز اثر گذارند و برونده آن را تغییر میدهند. این که بخشی از سلامت روان و اختلالات روانپزشکی را بیولوژیک بدانیم و مرتبط با روانپزشکان و بخشی را روانشناختی و مرتبط با روانشناسان، اشارهای بدون پشتوانه منطقی است.
۵- آیا برجسته بودن بخش روانشناختی یک اختلال، آن را از حیطه کار روانپزشکان خارج میکند؟
نه! الف- جدا کردن عوامل سببشناختی گوناگون و تعیین سهم آنها در ایجاد اختلال – هرچند ممکن است در نگاه یک فرد غیرکارشناس ساده و بدیهی بیاید – بسیار دشوار یا غیرممکن است. ب- چه روانشناس بالینی، چه روانشناس سلامت و چه روانپزشک به درمان اختلالات روانپزشکی میپردازند و برجسته بودن یکی از عوامل سببشناختی، هیچیک از آنها را بیصلاحیت در درمان نمیکند. پ- در میان اختلالات روانپزشکی اولیه، مهمترین شاخص تعیین کننده نوع درمان، عامل سببشناختی برجسته آن اختلال نیست، بلکه بر پایه راهنماهای بالینی معتبر، این «تشخیص» یا «نوع اختلال» است که باید هادی اصلی درمان شود. بنابراین سخن راندن از روانشناختی بودن یا بیولوژیک بودن یک اختلال روانپزشکی و جدا کردن حوزه کارکرد متخصصان رشتههای مرتبط با سلامت روان بر این پایه، بیپایه است.
۶- آیا برجسته بودن بخش روانشناختی یک اختلال، درمان آن را منحصر به مداخلات روانشناختی میکند؟
نه! باز هم مطابق با بیان پیش، انتخاب نوع درمان بستگی به «نوع اختلال» یا «تشخیص» دارد و نه اتکا بر این فرض که چه میزان از سببشناسی اختلال، زیستی یا روانشناختی است. همچنین اثربخشی درمانهای بیولوژیک و روانشناختی را نیز نمیتوان به اثربخشی آنها به ترتیب بر نشانههای بیولوژیک و روانشناختی فروکاست. این امری بدیهی است که درمان از هر نوع که باشد در نهایت بر مجموعهای از نشانههای گوناگون آن اختلال اثر میکند؛ درمانهای زیستی بر نشانههای روانشناختی چون شیوه آشفته تفکر، و رواندرمانی بر نشانهای چون آشفتگی خواب مؤثر است.
روانپزشکان و روانشناسان آگاه و ملتزم به قواعد حرفهای، ضمن رعایت محدوده کار حرفهای خود و استناد به راهنماهای بالینی معتبر، با بهرهگیری از خدمات یکدیگر در اقدامی همکوشانه به خدمت به آحاد جامعه میپردازند. روانشناسان بالینی و سلامت نقش مهمی در درمان اختلالات روانپزشکی دارند و بدون یاری آنها جامعه روانپزشکان قادر به اجرای همه وظایف خود نخواهد بود. روانپزشکان نیز ضمن کمک به حفظ و ارتقای سلامت روان جامعه، نقشی اختصاصی در افتراق تظاهرات روانپزشکی از بیماریهای غیرروانپزشکی و درمانهای دارویی و نیز نقش مهمی در ارائه درمانهای غیردارویی به نیازمندان این خدمات دارند.