[بخشی از این مقاله در ایسنا با عنوان «جایگزینی داروی گیاهی در درمان افسردگی؛ مردود یا قبول؟» در ۱۳۹۶/۹/۹ منتشر شده است.]
امروزه در جهان، اختلال افسردگی در میان شایعترین و آسیبزاترین اختلالات و بیماریها جای دارد و شعار سازمان جهانی بهداشت در سال جاری با عنوان «بیایید درباره افسردگی صحبت کنیم» (Depression: Let’s talk) در نظر گرفته شده است. پژوهش معتبر اخیر نشان داده که فراوانی جاری اختلال افسردگی در ایران بالاست و از بسیاری از کشورهای دیگر نیز فزونی یافته است. همچنین میدانیم که افسردگی زمینهساز بروز بسیاری از بیماریهای جسمانی است و اغلب بدون کنترل افسردگی، بیماریهای جسمانی همراه نیز به بهبودی کامل نخواهند رسید. از نگاهی دیگر، وجود افسردگی در یک یا چند تن از اعضای هر خانواده، سلامت روان سایر افراد خانواده را نیز تهدید میکند و در مجموع به افت کارایی و کیفیت زندگی کل خانواده و از دست رفتن احساس خوشبختی میانجامد.
بر این اساس، پیشگیری از بروز افسردگی از یکسو و مدیریت و درمان مناسب آن از سویی دیگر، واجد اهمیتی زیاد در مسیر دستیابی به شاخصهای سلامت فرد، خانواده و اجتماع است. موضوع پیشگیری فراتر از بحث حاضر است و در اینجا بر این نکته تأکید میشود که درمان مناسب افسردگی باید واجد «سه ویژگی مهم» باشد و با غفلت از هریک از آنها ممکن است تبعات حاصل، درازمدت یا گاه جبرانناپذیر باشد؛ چرا که افسردگی در صورت مزمن شدن، شدیدتر شدن و یا راجعه (عودکننده) شدن، تغییرات مغزی و محیطی بیشتری به دنبال خواهد داشت و درمان آن بهتدریج دشوارتر و تبعات آن غیرقابلبازگشتتر خواهد شد.
ویژگی مهم اول، «بهموقع بودن» تشخیص و آغاز درمان است. در پژوهشها نشان داده شده است که تأخیر در شروع درمان افسردگی به عود بیشتر آن منجر میشود و هر عود افسردگی نیز بهنوبه خود با احتمال بالاتر عود بعدی و عواقب ناگوارتر همراه خواهد بود. بهجز آن، گاه افسردگی در حدی است که تأخیر در درمان، در همان زمان میتواند تبعاتی جدی مانند از دست دادن شغل، ازهمپاشیدگی خانواده یا حتی خودکشی داشته باشد.
ویژگی مهم دوم، «تشخیص درست نوع افسردگی» است. شاید برخی ندانند که افسردگی انواع و اقسامی دارد و برحسب نوع، شدت و خصوصیاتی دیگر، روش درمانی مؤثر انتخاب میشود. به بیان دیگر، این شیوه که خود فرد افسرده یا خانواده او بر پایه باورهای پیشین، تمایلات شخصی یا القائات دیگران روشی را ترجیح دهند و روشی دیگر را کنار بگذارند «دور زدن» مرحله مهم «تشخیص نوع بیماری» است و چنین رویکردی در هر حوزه دیگر پزشکی نیز غیرقابل تأیید است. بهعنوان مثال، ممکن است یک فرد ورزش کردن را برای درمان افسردگی خود کافی بداند، فردی دیگر سفر کردن را، یا مصرف دارو، رواندرمانی، مشاوره، هیپنوز، طب سنتی، یا طب سوزنی. بهکارگیری هر روش درمانی باید بر یک تشخیص درست استوار باشد؛ بهعنوان نمونه، افسردگی ناشی از یک بیماری داخلی، هورمونی یا مغزی مشخص یا شناختهنشده، افسردگی ناشی از مصرف یا قطع یک ماده، افسردگی ناشی از یک علت محیطی، افسردگی دوقطبی، افسردگی فصلی، افسردگی همراه با سوگ و موارد دیگر؛ هرکدام پروتکل درمانی خاصی دارد.
ویژگی مهم سوم، «انتخاب روش مؤثر درمان» است. روش درمان بر اساس نوع افسردگی و شرایط ویژه هر فرد تعیین میشود و راهنماهای بالینی معتبری در جهان برای مشخص کردن جایگاه علمی و اولویت هر روش در میان سایر روشها تدوین شده و مورد استفاده است. بهعنوان نمونه، راهنماهای درمان افسردگی در کانادا، بریتانیا، ایالات متحده، کره جنوبی، استرالیا و نیوزیلند طراحی شده و هرچند در نظر داشتن ویژگیهای بومی و فرهنگی هر منطقه برای تدارک این راهنماها لازم است، مشترکات زیادی میان آنها دیده میشود و برای سایر مناطق نیز تا زمانی که راهنمای بالینی ویژه آنها تهیه نشده میتواند قابل استفاده باشد. عدم بهرهگیری از نتایج مطالعات معتبر و نتایج مورد اجماع جهانی، و بهکارگیری روشهایی که به شیوهای علمی (Scientific) آزموده نشدهاند و بنابراین اطمینانی به کارآیی آنها نیست، به شکل بالقوه همان عواقبی را در پی خواهد داشت که در دو مورد بالا (درمان دیرهنگام و تشخیص نادرست) بیان شد. هرچند فرد ممکن است با این تصور که روشی کمعارضه مانند ورزش کردن، اصلاح تغذیه یا استفاده از داروهای گیاهی را در پیش گرفته و به این شکل از مصرف داروهای ضدافسردگی جلوگیری کرده است، او در واقع با این شیوه شروع درمان مؤثر را به تأخیر انداخته و احتمال بروز تبعات بعدی را افزایش داده است. هرچند ورزش کردن امری بسیار پسندیده و اصلاح تغذیه نیز در مواردی ضروری است، کنار گذاشتن روش اصلی و «خط اول» درمان افسردگی با انجام موارد فوق توجیه نمیشود. همچنین این توجیه که مصرف یک داروی گیاهی به دلیل کمعارضهبودن جایگزین مصرف داروی اصلی شود به کل مردود است.
پیش از آنکه یک داروی کمعارضهتر جایگزین دارویی با احتمال عوارض جانبی بیشتر شود، آنچه دارای اهمیت اساسی است «مؤثر بودن» روش و حتی «مؤثرتر بودن» آن نسبت به سایر گزینههاست. اینکه یک داروی گیاهی یا روش سنتی بخواهد بهعنوان «خط اول» درمان اختلال افسردگی بهکار رود باید در راهنماهای بالینی در جایگاهی بالاتر از سایر روشها قرار گرفته باشد و البته هیچیک از این داروها تا کنون در جایگاه مذکور ننشسته و هرچند اقلام «انگشتشماری» از آنها در راهنمای مذکور تعیین جایگاه شدهاند، این موقعیت اصلاً در اندازهای نیست که به شکلی که اکنون در رسانههای عمومی تبلیغ میشود بتواند آنها را فراتر از درمانهای مؤثر موجود (داروها و رواندرمانیها) بنشاند. البته باید به این نکته هم توجه شود که داروهای گیاهی معدود مورد اشاره در راهنمای بالینی، اغلب با توصیههای رایج در رسانهها متفاوتاند و اکثریت قاطع داروهای گیاهی رایج و تبلیغشده جایی در راهنماهای علمی مورد اجماع ندارند. داروهای گیاهی انواع زیادی دارند که بر پایه دانش امروز، تنها تعداد انگشتشماری از آنها ممکن است برای موارد «غیرجدی» افسردگی قابل تجویز باشند.
در میان روشهای علمی درمان اختلالات افسردگی که در خط اول درمان موارد متوسط تا شدید قرار گرفتهاند، کماکان داروها مهمترین هستند و بیشترین شواهد به نفع «اثربخشی» یا به عبارت دقیقتر «هزینه-اثربخشی» آنهاست. با این حال، رواندرمانی (بهویژه از انواع شناختی-رفتاری و بینفردی) دارای شواهد کافی برای بهکارگیری در موارد افسردگی خفیف تا متوسط است و به هنگامی که در کنار درمان دارویی استفاده شود کارایی بیشتری از اثر مستقل هریک از درمانهای دارویی و رواندرمانی بهدست خواهد آمد. رواندرمانی را حتی میتوان در کنار درمان دارویی در موارد «افسردگی شدید» بهکار برد و بهعنوان درمان نگهدارنده اختلال افسردگی (برای جلوگیری از بازگشت افسردگی) نیز در کنار درمان دارویی یا بهتنهایی مؤثر است. با این حال، در بیشتر موارد اختلالات افسردگی متوسط تا شدید، با توجه به احتمال زیاد عود و تبدیل آن به شکل مقاوم به درمان، مصرف دارو ضروری است. ابزارهایی هم برای درمان افسردگی در موارد مقاوم به درمان در دسترس است که بیشترین شواهد موجود برای اثربخشی آنها به درمان با ECT (تشنجدرمانی الکتریکی) تعلق دارد و پس از آن rTMS (تحریک مغناطیسی از طریق جمجمه) نیز بهعنوان ابزاری با موارد تجویز محدودتر موجود است. ابزاری به نام نوروفیدبک نیز ممکن است برای درمان افسردگی تبلیغ شود، اما واقعیت آن است که تا کنون اثربخشی آن در این زمینه ثابت نشده و تجویز آن قابل تأیید نیست.
بنابراین با در نظر داشتن سه عامل مهم در درمان شامل ۱) «بهموقع بودن» شروع درمان، ۲) «تشخیص درست» نوع افسردگی، و ۳) انتخاب «روش مؤثر» درمان، و بهرهگیری از راهنماهای معتبر بالینی مورد اجماع جوامع علمی و البته توانمندی روانپزشک و روانشناس بالینی در بهکارگیری دانش و تجربه خود، میتوان به درمان مناسبتر اختلالات افسردگی که بار بزرگی بر دوش جوامع و از جمله ایرانیان است امید داشت. در این مسیر، پرهیز از راهکارهایی که فاقد مبنایی علمی است و صرفاً بر اساس شاخصهایی چون باورهای رایج عمومی یا نظر افراد صاحبنام شکل گرفته و هنوز به شیوهای قابلاعتنا به محک آزمون سپرده نشده، لازم است.