اثری از زندهیاد دکتر محمد ولی سهامی، فوق تخصص روانپزشکی کودک و نوجوان
فرزندان ما برخلاف سایر پستانداران، بسیار ناتوان به دنیا میآیند؛ قادر به دنبال کردن مادر نیستند؛ به جز شیر مادر غذای دیگری برایشان تعیین نشده؛ توانایی مقابله با سرمای محیط را ندارند و بدون پوشش مناسب یا تماس مستقیم با بدن مادر، قادر به حفظ حیات خود نیستند. علاوه بر همه این موارد، قدرت دفاع از خود را ندارند و فقط حمایت صددرصدی مادر است که عامل بقای آنها محسوب میشود.
در گذشتههای دور که شرایط زندگی بسیار دشوارتر بود و مادر نیز حامی و یاوری نداشت، این غریزه قدرتمند تنها حامی نوزاد به حساب میآمد و برای بقای نسل انسان ضرورت داشت، اما اکنون شرایط زندگی انسانها دچار تحول اساسی شده، در حالی که غریزه مادری به همان قوت گذشته باقی مانده است. میخواهم بگویم که به نظر من، مادر خوب، مادر «کافی» است؛ نه مادر «کامل» یا «ایدهآل».
تصور کنید مادری که مدام با اضطراب و وحشت از کودکش مراقبت میکند و به هیچ چیز دیگری – حتی به خودش- توجه نمیکند، چه پیغامی به کودکش میدهد؟ او در عمل به کودک میگوید که دنیا محل بسیار خطرناکی است و باید همیشه منتظر فاجعه بود. همواره باید کنار یکدیگر بمانیم چون هر لحظه ممکن است گرگی یا خرسی در کمین باشد یا زلزلهای، کشتاری یا توفانی اتفاق بیفتد. مادر مضطرب بدون حضور کودکش احساس آرامش نمیکند، حتی اگر مطمئن باشد که هیچ خطری فرزندش را تهدید نمیکند. اگرچه پس از تولد، مادر و نوزاد در ظاهر، به طور فیزیکی، از هم جدا میشوند اما درواقع، توسط سیمی نامریی به یکدیگر متصل هستند و این، احساسی طبیعی است که همه مادران کم و بیش آن را تجربه میکنند. در این دوران که مادر و کودک از نظر عاطفی به یکدیگر وابسته هستند، دورانی طلایی برای رشد عاطفی نوزاد مهیا میشود که به آن پیوند اولیه میگوییم. کودک در طی این دوران، باید عشق و سایر نیازهایش را بدون قید و شرط دریافت کند تا حس اعتماد و امنیت در او شکل بگیرد. در حقیقت، نوزادی که این مرحله را تجربه نکند، در آینده با مسایل و مشکلات عاطفی اساسی و عدیدهای روبهرو خواهد شد. در همین دوره، همسرداری – در اکثر موارد- در درجه دوم اهمیت قرار گرفته و پدران احساس میکنند در این رابطه سه نفری یا مثلثی در حاشیه قرار گرفتهاند و در حقیقت، این مساله بهایی است که آنها برای پدر شدن میپردازند.
در این دوران به نفع فرزند شماست که مادر، راحت و خوشحال باشد زیرا کودک همان حس را دریافت میکند ولی اگر مادر نگران و مضطرب باشد، همان احساس و علایم نگرانی و اضطراب در فرزندش نیز به وجود میآید که بیشک در سرنوشت نوزاد و شکلگیری شخصیت او نقش مخربی خواهد داشت. مادر همواره نگران است که مبادا فرزندم در خطر باشد یا من مادر کاملی نباشم. شاید گریه او به این معنا باشد که من مادر خوبی نیستم و با توجه به اینکه مرتب گریه میکند، به احتمال فراوان در انجام کارها کوتاهی کردهام و به این ترتیب، او مورد آزار قرار گرفته و غیره. به هر ترتیب، این قبیل احساسهای مخرب به وسیله سیمی نامریی به کودک منتقل شده و باعث ایجاد استرس و بیتابی و گریه بیشترش میشوند. از طرف دیگر، به دنبال این قبیل بیتابیهای کودک، بر احساس گناه و اضطراب مادر نیز افزوده میشود. پس هرگز اجازه ندهید که اضطراب در شما شکل بگیرد. به خودتان شک نکنید. مطمئن باشید که اکثر مادران در ابتدا همین احساس نگرانی را داشتهاند ولی موفق شدهاند بر آن چیره شوند.
نوزاد شما بیش از چهار کار اصلی ندارد: خوردن، خوابیدن، گریستن و دفع کردن. بنابراین گریه بچه همیشه علامت درد و بیماری نیست و مادران باتجربه میدانند که گریه او معناهای مختلفی دارد؛ درد، درخواست، جلبتوجه (با نقنق)، اعتراض، لجبازی و غیره. انواع گریه فرزندتان را بشناسید زیرا فقط گریه درد و درخواست، نیاز به توجه شما دارد؛ البته توجه بدون اضطراب! و در مورد گریههای دیگر، توجه نسبی یا بیاعتنایی کافی است. اگر چه بیاعتنایی – و حتی کمتوجهی- به گریه نوزاد برخلاف غریزه قدرتمند مادری بوده و برای او امر دشواری است ولی باید بدانید، مادرانی که به موقع توجه نشان میدهند و به موقع بیاعتنایی میکنند – چه در مقابل گریه و چه در برابر سایر رفتارهای ناخواسته کودکان- مادرانی هستند که هم به خود و هم به فرزندشان احترام میگذارند. من مادرانی را که بدون اضطراب با رفتار ناخواسته بچهها روبهرو میشوند و نقشهای مادری، همسری و اجتماعی خود را به درستی ایفا میکنند، «مادر کافی» مینامم. بیشک تربیت کودک نیز به معنی عشق ورزیدن و توجه کردن به او بدون سختی کشیدن و شکنجه شدن است.
به دوران پیوند اولیه برگردیم. در نظر داشته باشید که طول این دوران از نظر حقوقی بسیار پراهمیت است زیرا بر وضع قوانین کار و مدت مرخصی زایمان مادران شاغل تأثیرگذار است. این رابطه در سنین ۱۲ تا ۱۸ ماهگی حیاتی است و پس از این مدت میتواند تبدیل به رابطهای بیمارگونه شود که آن را درآمیختگی عاطفی یا وابستگی بیمارگونه مینامیم. برای مثال، جدایی از مادر برای کودک ۷سالهای که هنوز از نظر عاطفی وابسته به مادر است، با او میخوابد، افکار مادرش را میخواند و مادر هم افکار و ذهنیات او را میداند، غیرقابل تحمل است. چنین بچهای در عین حال مادرش را کتک میزند، به او آزار میرساند، مهدکودک یا مدرسه نمیرود، اجازه نمیدهد پدر و مادر با هم صحبت کنند و با ایجاد مزاحمت و گریه کردن یا اعمال خشونت مانع وجود رابطه مطلوب بین آن دو میشود. در این شرایط، پدر نیز خارج از صحنه است؛ بیشتر اوقات خود را صرف کار میکند؛ اغلب در منزل نیست و وقتش را با دوستان یا والدین خود میگذراند و درنهایت، رابطه زوجین در چنین خانوادهای در معرض خطری جدی قرار میگیرد و آنها هرگز پدر و مادر خوبی نخواهند شد. بنابراین باید پس از یک تا دو سالگی، فاصله عاطفی مادر و کودک بیشتر شود؛ پدر به رابطه بازگردد و دوباره جایگاه خود را در خانواده مستحکم کند. عملیترین راه پیشگیری، ایجاد رابطه نزدیک بین پدر و فرزند است؛ به این معنا که پدر در حمام کردن، لباس پوشاندن، غذا دادن و بازی کردن با کودک، مشارکت فعال داشته باشد و مادر هم میتواند در کنار نقش مادری، نقش همسری خود را از سر بگیرد.
آخرین توصیه من به مادران ایرانی که پرعاطفهاند و توانایی ذاتی زیادی در زمینه تربیت فرزندشان دارند، این است: «مادری که عشق بورزد، تشویق کند، به موقع بیاعتنایی و توبیخ (نه توهین) کند، به خودش احترام بگذارد و برای خودش و همسرش وقت بگذارد، مادری کافی است.» بنابراین به خودتان اعتماد کنید و نگران این پدیده طبیعی نباشید زیرا مادران پیش از پیدایش متخصصان و فنآموزان، از عهده تربیت کودکانشان برآمدهاند پس بدون تردید بعد از این هم در این امر موفق خواهند بود.
به خاطر بسپارید که در ۵ سال نخست زندگی، تأثیر مثبت نظارت و همراهی بدون اضطراب مادر، بیش از آموزشهای مستقیم او است. رویدادهای طبیعی در جریان رشد و تکامل کودک مانند شیر خوردن، آشنا شدن با غذاهای سفره، راه افتادن، کنترل ادرار و مدفوع، خوابیدن، لباس پوشیدن و رفتن به مهدکودک در عین حال که میتوانند بیدردسر سپری شوند تا شما از آنها لذت ببرید، ممکن است هر یک به نگرانی و معضلی برای والدین تبدیل شوند. بیشک شما نیز میتوانید از رشد فرزندتان لذت ببرید و والدین خوبی باشید، به شرط آنکه در مورد بایدها و نبایدها اطلاعات کافی داشته باشید.