«اضطراب، نگرانی، دلواپسی، دلآشوب، دلهره و ریزش دل» همه اینها واژههایی است که برای شرح یک تشویش درونی از زبان افراد شنیده میشود. احساس ناخوشایندی است که حاکی از انتظار یک واقعه ناخوشایند در آینده دور یا نزدیک دارد. در بسیاری از موارد فرد خود تشخیص میدهد که فکری در پس این نگرانی وجود دارد و تشویش خود را به آن فکر مربوط میداند. اما گاهی او قادر نیست این فکر زمینهای را شناسایی کند و تنها میداند که دلهرهای دارد. اضطراب میتواند در کنار این احساس ناخوشایند، علایمی جسمانی هم نشان دهد؛ مانند احساس افزایش سرعت یا شدت ضربان قلب، تعریق، لرزش، سرگیجه، دلپیچه، اسهال و احساس سخت شدن تنفس. به این دلیل بسیاری از افراد با تصور این که احساس طپش قلب به یک بیماری قلبی مربوط است یا علایم گوارشی به دلیل یک بیماری داخلی بروز کرده، ابتدا به متخصص قلب یا داخلی مراجعه میکنند.
البته اضطراب همیشه وضعیتی غیرعادی نیست. نگاهی به نمونه زیر به تشخیص اضطراب طبیعی از اضطراب مرضی کمک میکند:
خانم الف ۳۵ ساله، دیپلمه، متأهل و بیکار است. قرار است چند روز بعد در یک مصاحبه شغلی شرکت کند. او واقعاً به این شغل نیاز دارد و بنابراین نگران نتیجه آن است. بنابراین مدتی است که برای حضور موفق خود در این مصاحبه، مطالعه میکند و در این مدت با چند صاحبنظر مشورت کرده است. با وجود نگرانی، فکر میکند به احتمال زیاد موفق خواهد شد که این شغل را بهدست آورد. (برگرفته از کتاب آموزش روانپزشکی با نمونههای بالینی)
اضطراب خانم الف از نوع طبیعی است. او در کنار این اضطراب دچار اختلالی در کارکرد روزمره خود نشده و به تلاش مؤثرش ادامه داده است. در ضمن، او از این میزان از اضطراب نارحت نیست و عذاب نمیکشد. اضطراب طبیعی حتی میتواند کمککننده و انگیزهای برای تلاش مضاعف باشد. ادامه بخشی از زندگی خانم الف را در حالی که ۱۵ سال از ماجرای فوق گذشته را ببینید:
خانم الف اکنون ۵۰ ساله است و ۱۵ سال است که بهعنوان منشی رییس در یک شرکت کار میکند. از ده سال پیش بهدنبال درگذشت برادرش بهتدریج دچار اضطراب و کمخوابی شد و در شش سال اخیر تقریباً هر روز نگران بروز اتفاقی برای فرزند و همسرش است. شبها حدود دو ساعت دیرتر بهخواب میرود و بر خلاف گذشته، مصرف قرص خوابآور تأثیر زیادی در بهبود خواب او ندارد. بیشتر مواقع احساس بیقراری میکند و گاهی نمیتواند یکجا بنشیند و ترجیح میدهد راه برود. اغلب در حال پایش محیط اطراف است که نکند اتفاق بدی بیفتد. مثلاً روزی در محل کار، همکارش به او گفت «ببین، رییس دارد در حیاطِ شرکت …» و خانم الف فوراً حرف او را قطع کرد و هراسان و رنگپریده پرسید «مگر اتفاق بدی افتاده؟» و همکارش دوباره گفت: «نه بابا، دارد ورزش میکند!». صدای زنگ تلفن گاهی باعث میشود از جا بپرد. اصلاً تحمل خبر ناخوشایند یا هر گونه استرس را ندارد. مدتی است که گاه و بیگاه طپش قلب و تعریق زیاد با نگرانیهای او همراهی میکنند. زودتر از قدیم خسته یا عصبانی میشود و همه میگویند زودرنج و حساس شده است. حوصله انجام کارهای شغلی و کارهای خانهاش را ندارد و البته روحیه خود را افسرده نمیداند و خیلی دوست دارد که با کاهش اضطراب، هرچه زودتر به روزهای خوب گذشته خود برگردد. (برگرفته از کتاب آموزش روانپزشکی با نمونههای بالینی)
در این داستان روشن است که اضطراب خانم الف دیگر یک اضطراب طبیعی تلقی نمیشود، بلکه نوعی بیماری است که «اختلال اضطراب فراگیر» یا GAD نام دارد. افراد مبتلا به این بیماری متأسفانه در بیشتر موارد با چند سال تأخیر برای درمان مراجعه میکنند و با این کار، زجر و عذاب مستمری را بر خود و حتی اعضای خانواده خود تحمیل میکنند. این در حالی است که با شروع درمان در اکثر موارد، بهبودی نسبی ظرف چند هفته و بهبودی چشمگیر ظرف دو تا سه ماه حاصل میشود. از سوی دیگر، در صورت عدم درمان، فرد به جز تحمل یک زندگی پرتنش، ممکن است تبعات جسمانی آشکاری مانند تشدید مشکلات گوارشی، قلبی، پوستی و سایر اعضای بدن را نیز متحمل شود.
نوشته دکتر امیر شعبانی، روانپزشک