دکتر سامان توکلی، روانپزشک (۱۳۹۰/۴/۲)
[برگرفته از وبلاگ «ذهن و مغز»، با عنوان «جایگاه رواندرمانی در درمان بیماریها و اختلالات روانی»]
بیماری یا اختلال روانی چیست؟
- هر روز ۳ـ۲ ساعت از وقتاش را صرف حمام و شستوشو میکند. خودش میگوید این حالت منطقی است و او فقط بهداشت را رعایت میکند؛ اما خانوادهاش معتقدند این توجه او به تمیزی حالت افراطی پیدا کرده و گاهی به او انتقاد میکنند. میگوید اوایل زمان کمتری برای این کار میگذاشت، اما بهتدریج این زمان بیشتر شده است. در حال حاضر دو موضوع را مشکل خود میداند: یکی این که وقتی که برای این کارها میگذارد باعث میشود برای کارهای مهم دیگرش وقت کم بیاورد، و یکی این که مشاجرههای خانواده با او بر سر این رفتارها او را آزار میدهد.
- از وقتی که به یاد میآورد، وقتی میخواست در جمع حرف بزند، خجالت میکشید. در دوران مدرسه همیشه نگران بود معلم از او بخواهد که انشایش را بخواند یا از او درس بپرسد. وقتی هم که به دانشگاه رفت، همیشه سعی میکرد به شکلی از کنفرانس دادن فرار کند. اگر مجبور میشد در جمع حرف بزند اضطراب زیادی پیدا میکرد.
- اولین بار حدود ۱۰ سال پیش بود که دورهای از علایم غمگینی و میل به گریه پیدا کرد و بیحوصله و بیانرژی شد. حوصلهی انجام کارها و حضور در جمع را نداشت. خوابش به هم خورده بود و اشتهایش کم شده بود. در این مدت چند کیلوگرم هم وزناش کم شده بود. این حالتها بعد از قطع رابطهی عاطفی مهماش اتفاق افتاده بود. او احساس میکرد در این رابطه کوتاهی کرده و خود را مقصر میدید. این حالت چند ماه طول کشید تا خوب بشود. در این مدت افت تحصیلی شدید پیدا کرده بود و از همکلاسیهایش عقب افتاد. از آن زمان به بعد هر ۳ـ۲ سال یک بار این حالت را پیدا میکرد و هیچ وقت برای تشخیص و درمان مشکلاش به پزشک مراجعه نکرده بود.
- میگوید مشکلاتم از زمان دبیرستان شروع شد. احساس میکردم دیگران مرا دوست ندارند. با دوستانم که بودم، مدام فکر میکردم از بودن با من خسته میشوند و حوصلهشان را سر میبرم. خیلی اوقات با دوستانام مشکل پیدا میکردم و اغلب دوستیهایم پرتنش و کوتاهمدت بود. وقتی در رابطههایم به مشکل برمیخوردم، احساس غمگینی شدید پیدا میکردم و گاهی خودزنی میکردم تا احساس آرامش کنم یا طرف مقابلم را وادار کنم به من و خواستههایم توجه بیشتری کند. از وقتی ازدواج کردهام هم با همسرم مشکل دارم. مرتب دعوا و جروبحث داریم، چند بار هم قهر کردهایم و تا پای طلاق رفتهایم.
- به او گفتهاند دچار نوعی اختلال خلقی است. گاهی به مدت چند هفته احساس شادی و پرانرژی بودن میکند و اعتمادبهنفسش زیاد میشود. در این دورهها پرحرف میشود، نیازش به خواب کم میشود و گاهی تصمیمهایی میگیرد و رفتارهایی میکند که به نظر دیگران غیرعادی است. به جز آن دورهها اغلب اوقات غمگین و بیحوصله است و گاهی این غمگینی به قدری شدید میشود که روی کار و رابطهاش با دیگران هم اثر میگذارد. به روانپزشک مراجعه کرده و برایش دارو تجویز شده است، اما هیچ وقت داروهایش را مرتب مصرف نکرده است. نگران عوارض این داروها است و نمیخواهد دچار عارضه شود یا به این داروها وابسته شود. ترجیح میدهد خودش این مشکلات را کنترل کند و نه داروها. در این چند سال، چند بار این دورههای بیماری تکرار شده و به شغل و زندگی خانوادگیاش آسیب زده است.
اینها نمونههایی است از بیماریها و اختلالات روانی که متخصصان سلامت روان هر روز با آن مواجهاند. این اختلالات پدیدههایی نادر نیستند که فقط بخش کوچکی از افراد به آن دچار شوند. بررسیها و تحقیقات انجامشده نشان میدهند که در ایران هم، تقریباً مثل تمام کشورهای دیگر، اختلالات روانی جزو بیماریها و اختلالات نسبتاً شایع هستند و تقریباً یک نفر از هر چهار یا پنج نفر از مردم در دورهای از زندگیشان یک (یا گاهی چند) اختلال روانی را تجربه کردهاند. با این ترتیب، میتوانیم تصور کنیم که همهی ما هر روز در خانوادهی خود، یا در بین دوستان و آشنایانمان با افرادی روبهرو میشویم که از این اختلالات رنج بردهاند، یا این که خودمان در زمانی آن را تجربه کردهایم یا تجربه خواهیم کرد (گرچه بسیاری مواقع، به دلیل برداشتها و تصورات نادرستی که دربارهی بیماریهای روانی وجود دارد، افراد ترجیح میدهند از بیماری یا علایم خود به دیگران چیزی نگویند و آن را مخفی کنند).
چرا بعضی افراد دچار این اختلالات میشوند؟
عوامل مختلفی در بروز اختلالات روانی مؤثرند. بعضی افراد از نظر «زیستشناختی» و ژنتیکی آمادگی بیشتری برای ابتلا به این اختلالات دارند. در این افراد غالباً سابقهی ابتلا به همان بیماری یا اختلالات روانی دیگر در خانوادهشان وجود دارد. تجربهی زندگی و ساختار «روانی» و شخصیتی فرد هم میتواند او را در معرض ابتلا به این اختلالات قرار دهد. همچنین، عوامل «اجتماعی» مانند بیکاری یا فقر نیز میتوانند در بروز این اختلالات نقش داشته باشند. همانطور که دیده میشود، اختلالات روانپزشکی علتهای متنوعی دارند و به اصطلاح چندعاملی هستند. وجود همزمان تعداد بیشتری از این عوامل سببساز بیماری میتواند احتمال ابتلا را افزایش بدهد. با این ترتیب، غالباً نمیتوان یک عامل خاص را در ایجاد بیماری مقصر دانست و چه در شناخت علت بیماری و چه در درمانشان باید به جنبههای مختلف و دستکم به ابعاد زیستی، روانی و اجتماعی، که در «ایجاد» و «تداوم» آن نقش دارند، توجه داشت.
فردی که علایم اختلال روانی را در خود میبیند، چه باید بکند؟
علیرغم افزایش آگاهی عمومی دربارهی پزشکی، و روش تشخیص و درمان بیماریها، متأسفانه به نظر میرسد اطلاعات مردم دربارهی اختلالات روانی و روش برخورد با آنها محدود باشد. حتا بسیاری اوقات سوءبرداشتها و باورهای نادرستی دربارهی اختلال روانی، افراد دچار آن و نیز درمان آن وجود دارد که خود مانعی در برابر درمان این مشکلات هستند. برای مثال چند نمونه از باورهای شایع در این زمینه را ذکر میکنم:
- بیماری روانی نشاندهندهی ضعف شخص مبتلا است.
- فرد مبتلا، اگر بخواهد، میتواند خودش علایم بیماریاش را کنترل کند.
- رفتار افراد دچار بیماری روانی قابلپیشبینی نیست و نمیتوان به آنان اعتماد کرد.
- اختلالات روانی درمانی ندارند و فرد باید با آنها کنار بیاید.
- متخصصان سلامت روان هم نمیتوانند کمک چندانی بکنند.
- هر کس برای این مشکلات به پزشک مراجعه کند، تنها کاری که پزشک میکند این است که برایش «داروهای آرامبخش» تجویز کند که در نهایت هم فرد به آنها وابسته میشود.
اینها نمونههایی است از باورهای کلیشهای و نادرستی که در بین عامهی مردم، و حتا تا حدودی در بین بخشی از پزشکان و متخصصان رشتههای دیگر، وجود دارد. اما، شواهد علمی و تحقیقات انجامشده واقعیات دیگری را نشان میدهند: «بیماریها و اختلالات روانی، مانند بیماریهای دیگر، قابل تشخیص و درماناند» و «روشهای درمانی متعدد و مؤثری برای این اختلالات وجود دارد». بعضی درمانها (مانند درمانهای دارویی) بیشتر بر اجزای زیستشناختی این اختلالات تمرکز دارند؛ و برخی دیگر از روشهای درمانی (رواندرمانیها) از روشهای روانشناختی برای کنترل و درمان این اختلالات استفاده میکنند.
به هر حال، بر اساس اطلاعات علمی موجود میتوان گفت بهترین کاری که فرد دچار اختلال روانی میتواند انجام دهد آن است که، مانند هر بیمار دیگر، به پزشکی مراجعه کند که در زمینهی تشخیص و درمان این اختلالات تخصص دارد. «روانپزشکان» (یا همان «متخصصان اعصاب و روان») پزشکانی هستند که بعد از گذراندن دورهی پزشکی عمومی، دورهی آموزش تخصصی در زمینهی تشخیص و درمان (دارویی و رواندرمانی) اختلالات روانی را گذراندهاند و در این زمینه تخصص گرفتهاند. روانپزشکان با تکیه بر اطلاعات پزشکی خود و با شناختی که از عوامل زیستی، روانی و اجتماعی این بیماریها دارند، قادرند اختلالات روانی را تشخیص بدهند و آنها را از سایر بیماریهای پزشکی که میتوانند علایمی شبیه اختلالات روانی ایجاد کنند تمییز بدهند. مثلاً پرکاری و کمکاری غدهی تیرویید ممکن است علایم شبیه اختلال اضطرابی و افسردگی ایجاد کنند؛ در حالی که درمان آنها کاملاً با درمان اضطراب و افسردگی متفاوت است. در فرایند تشخیص بیماری ممکن است نیاز به معاینات پزشکی و گاهی انجام آزمایش و تصویربرداری پزشکی باشد.
چه روشهایی برای درمان اختلالات روانی وجود دارد؟
بعد از تشخیص بیماری و علتهای آن، نوبت به مداخلات درمانی میرسد؛ که چنان که ذکر شد ممکن است درمانهای زیستشناختی یا روانشناختی باشد. جایگاه رواندرمانی و دارودرمانی در اختلالات مختلف و نیز با توجه به شرایط بیمار، و خواست و انتخاب او متفاوت است. برای برخی از بیماریها (مانند اختلال دوقطبی یا روانپریشیها) درمان اصلی استفاده از داروها است؛ با این حال در آنجا هم رواندرمانیها در کمک به بیمار برای شناخت بهتر بیماری و روشهای درمانش، برای پذیرش بهتر درمان و مصرف داروها و نیز بازگشت به عملکرد اجتماعی و خانوادگی فرد نقش دارند. در برخی از اختلالات ممکن است هم دارو و هم رواندرمانی بتواند درمان اصلی باشد. مثلاً برای درمان افسردگی یا وسواس میتوان از رواندرمانی یا دارودرمانی بهتنهایی استفاده کرد. اما حتا در این حالات هم ممکن است اولویت با یکی از این روشها باشد. مثلاً در افسردگی یا وسواس شدید، ممکن است رواندرمانی بهتنهایی درمان مناسبی نباشد؛ و در این موارد درمان دارویی، یا ترکیب دارو و رواندرمانی لازم باشد. تحقیقات نشان دادهاند که در این موارد غالباً استفاده از دارو و رواندرمانی با هم، تأثیری بیش از هر یک از درمانهای دارویی بهتنهایی یا رواندرمانی بهتنهایی دارند. به عنوان نمونهای دیگر، ممکن است درمان ارجح برای زن بارداری که دچار وسواس خفیف یا متوسط است، رواندرمانی بهتنهایی باشد تا جنین در حد امکان در معرض عوارض دارو قرار نگیرد. یا به عنوان نمونهای دیگر میتوان به اختلالات شخصیت اشاره کرد. اختلال شخصیت در واقع، به معنای الگوهای پایدار و فراگیر تفکر، احساس و رفتار در فرد است که به شکلی غیرمنعطف و ناکارآمد در طی سالهای زندگی در او شکل گرفته و به عملکرد شغلی، اجتماعی یا خانوادگی فرد آسیب میزند. روش اصلی درمان در اختلالات شخصیت رواندرمانی است، گرچه درمانهای دارویی هم در دورههایی از بیماری و حداقل در مراحل اول درمان ممکن است برای کاهش علایم بیماری نقش مهمی داشته باشند.
با این ترتیب، در هر بیمار باید، با در نظر گرفتن تشخیص بیماری، شرایط خاص هر بیمار، و نیز ترجیح او، روش یا روشهای درمانی مناسب را انتخاب کرد. در واقع، طرحریزی درمان با مشارکت پزشک و بیمار، و با در نظر گرفتن عوامل مختلف، انجام میشود. فرد دچار اختلال روانی میتواند از روانپزشک خود بخواهد تا دربارهی روشهای درمانی مفید و مؤثر برای او، و فواید و مضرات و محدودیتهای هر روش به او اطلاعات بدهد، تا با کمک هم روش درمانی مناسب را انتخاب کنند.
چه کسی رواندرمانی انجام میدهد؟
بعد از این که برنامهی درمانی (با مشارکت فرد مبتلا و پزشکاش) مشخص شد، مداخلات درمانی انجام خواهد شد. همانطور که گفته شد، «روانپزشکان» در زمینهی درمان دارویی و رواندرمانی اختلالات روانی آموزش دیدهاند. علاوه بر روانپزشکان، «روانشناسان بالینی» هم گروه دیگری از متخصصان سلامت روان هستند که در زمینهی درمانهای روانشناختی این اختلالات آموزش میبینند. با این ترتیب، بعد از تعیین برنامهی درمانی ممکن است خودِ روانپزشک هم درمان دارویی و هم رواندرمانی بیمار را انجام بدهد. اما برخی از روانپزشکان ممکن است به دلایل مختلف ترجیح بدهند بخش اصلی وقت خود را به درمان دارویی بیمارانشان اختصاص بدهند و بیمارانی که نیاز به رواندرمانی دارند را به همکاران دیگر روانپزشک یا روانشناس بالینی خود ارجاع بدهند. بنابراین، حتا اگر روانپزشکی که به او مراجعه کردهاید، خود رواندرمانی انجام نمیدهد، حتماً دربارهی مفید و لازم بودن رواندرمانی برای مشکلتان از او سؤال کنید و اگر لازم بود از او بخواهید رواندرمانگران متبحری را به شما معرفی کنند.
پس همانطور که گفته شد، «روانپزشکان» و «روانشناسان بالینی» عمدهترین گروههای متخصصان سلامت روان هستند که در زمینهی انجام رواندرمانیها آموزش دیدهاند و رواندرمانی انجام میدهند. برای انتخاب درمانگر مناسب هم، مانند وقتی که فرد میخواهد برای هر مشکل یا بیماری دیگری پزشک مناسبی را انتخاب کند، بهتر است از افراد آشنا و متخصص در این زمینه مشورت بگیرد.
آیا تمام روشهای رواندرمانی شبیه هم هستند؟
رواندرمانی هم مانند درمانهای زیستشناختی روشهای متنوعی دارد. رویکردها و مکاتب مختلفی برای رواندرمانی وجود دارد که عمدهترین آنها رواندرمانی پویا (تحلیلی)، درمان شناختیـ رفتاری، و رواندرمانی حمایتی است. این درمانها ممکن است به صورت «انفرادی» انجام شوند؛ به این معنا که درمانگر و یک مراجع در جلسات رواندرمانی حضور دارند. ممکن است هر کدام از این رویکردهای مختلف در قالب «گروهدرمانی» به کار گرفته شوند که در این صورت در جلسات غالباً یک یا دو درمانگر با حضور تعدادی از بیماران شرکت خواهند داشت. همچنین ممکن است از این روشها برای حل مشکلات بین زوجها (زوجدرمانی و زناشوییدرمانی)، یا خانوادهها (خانوادهدرمانی) استفاده شود. گاهی ممکن است افراد نیاز به جلسات منظم و مداوم رواندرمانی نداشته باشند، و برای بررسی و حل یک مشکل خاص به رواندرمانگر یا مشاور مراجعه کنند، و جلسه یا جلسههای «مشاوره» داشته باشند. در این فرصت نمیتوان به جزییات این روشها پرداخت، اما به صورت کلی میتوان گفت با توجه به وجود روشهای درمانی مختلف بهتر است افراد با درمانگر خود دربارهی مناسبترین روش رواندرمانی برای خود صحبت و مشورت کنند.
جمعبندی
بیماریها و اختلالات روانی، مانند بیماریهای دیگر، قابل تشخیص و درمان هستند. افرادی که علایم این اختلالات را نشان میدهند، میتوانند به روانپزشکان مراجعه کنند و از آنان برای تشخیص و درمان بیماریشان کمک بگیرند. برای این اختلالات هم درمان دارویی و هم رواندرمانی وجود دارد. با توجه به جایگاه برجستهی رواندرمانیها (بهتنهایی یا همراه با دارو) تقریباً در تمام اختلالات روانی توصیه میشود افرادی که دچار این مشکلات هستند حتماً از روانپزشک خود بخواهند تا دربارهی امکان استفاده از رواندرمانی هم به آنان اطلاعات بدهد. روانپزشکان و روانشناسان بالینی متخصصانی هستند که برای انجام رواندرمانی آموزش دیدهاند و این کار را انجام میدهند. سود بردن از فواید رواندرمانی حق هر فرد دچار این اختلالات است؛ و باید با آگاهی و با کمک متخصصان این حیطه از آن استفاده کنند.