دکتر بابک زمانی، نورولوژیست (متخصص مغز و اعصاب)، عضو هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی ایران (۱۳۹۴/۶/۳۰)
[برگرفته از روزنامه شرق، با عنوان «آلزایمر، کابوس یا رؤیا»]
در اوایل قرن بیســتم «آلویس آلزایمــر»، بیمــاری را در دهه پنجم زندگی گــزارش کرد که به صورت پیشرونده دچار زوال عقــل و تواناییهــای مغزی شــده بود. بررســی مغز این بیمار بعد از مرگ اضافه بر کوچک شدن مغز، رســوب ماده آمیلویید را نشان میداد. تا سال ها بعد فقط تعداد انگشتشماری بیمار مشابه او گزارش شدند و در آن سالها بیماریای که «آلزایمر» توصیف کرده بود، بیماری نادری به شمار میرفت. این بیماری را «زوال عقل قبل از پیری» (presenile) نام دادند، چرا که تصورات عمومی در آن زمان زوال عقل در زمان پیری را بیماری تلقی نمیکرد؛ با وجود این واقعیت که همه میدانستند بسیاری از مردم به هنگام پیری دچار زوال عقل نمیشوند. اما واقعه مهمــی که این بیماری نادر را یکباره تبدیل به یکی از شــایعترین بیماریها کرد، در دهه ۷۰ میـلادی رخ داد. در این زمان محققان آمریکایی در تحقیقات خود متوجه شدند در زوال عقلی هم که در ســنین پیری (senile) رخ میدهد، پاتولوژی مغزی دقیقاً شبیه تغییرات در همان بیماری است که «آلزایمر» گزارش کرده بود. ناگهان تلقی عمومی از بیماری تغییر کرد و حالتی که تا آن زمان بخشــی از روند زندگی و سالمندی محسوب میشد، وارد فرهنگ پزشکی ما شد. از اواخر قرن بیســتم بــا پیدایش تدریجی داروهایــی که واقعاً بر عملکــرد بیماران مبتلا به آلزایمر اثر میکنند، این تلقی بیشــتر شــد. درســت در همین زمان بود که آهسته آهسته با پیشرفتهای درمانی در رشتههای عفونی و داخلی و قلب و از سوی دیگر، کنترل جمعیت و کاهش زاد و ولد در بســیاری از مناطق دنیا، جمعیت سالمند هرچه بیشتر و بیشتر شد. ناگهان جامعه پزشکی و جامعه متخصصان مغز و اعصاب خود را مواجه با مراجعات فراوانی درباره بیماریای دید که تا پیش از آن بخشی از زندگی و سالمندی بهشمار میرفت؛ و نهتنها این، بلکه مراجعات مکرر و درخواســتهای فراوان از افرادی که میخواستند بدانند آلزایمر دارند یا خیر و میخواستند بدانند در آینده مبتلا میشوند یــا خیر و میخواستند بداننــد چگونه میتوانند از بــروز آن جلوگیری کنند؛ درخواستها و مراجعاتی که جامعه پزشکی نمیتوانست آنها را نادیده انگارد.
آلزایمر به یک دغدغه بینالمللی تبدیل شده، جایگاهی خاص در ادبیات و ســینما پیدا کرده اســت و هرسال فیلمهای زیادی در اینباره ســاخته میشود. آخرین آنها و شــاید زیباترین آنها، همین داستان «هنوز آلیس» اســت که ضمن زیبایی، میتوانست درسنامه مدرن آموزش آلزایمر هم باشد! آلزایمر از بیرون ترســناک است؛ تصور اینکه باشی اما نباشی، تصوری هراســناک است که آلزایمر را تبدیل به نوعی کابوس در اذهانی کرده که هنوز مبتلا به آلزایمر نیستند. اما با همه این تفاسیر، تا کنون کسی آلزایمر را در وجود خود درک نکرده است. بنابراین با وجود مشکلات آشکاری که همه میبینند، این سؤال که بیماران مبتلا به آلزایمر تا چه حد از بیماری خود رنج میبرند، به راحتی قابل پاسخدادن نیست. کسی که تعداد زیادی سالمند سالم یا مبتلا به آلزایمر را ببیند، بعد از مدتی ممکن است به این نتیجه برسد درجات خفیفتر آلزایمر در بسیاری از سالمندان وجود دارد؛ درجهای که باعث میشود فقط با یک بررسی دقیق بتوان آن را نشان داد و اینکه این بیماری خفیف زندگی را نه دشــوار که حتی تسهیل میکند. واقعاً نمیتوانی تصمیم بگیری که بیماران سالمند با درجه خفیفی از آلزایمر راحتتر زندگــی میکنند یا بدون وجــود آلزایمر! اضطرابها و دردهای مفصلی-عضلانی، بیخوابی مزمن و خاطرات تلخی که دوباره زنده شدهاند، همه و همه باعث میشوند تجربه ســالمندی با درجات خفیفی از این بیماری بهتر از این تجربه در زمانی باشد که کوچکترین نشانهای از آلزایمر وجود ندارد.
شاید فقط یک تصادف بود که بیمار «آلویس آلزایمر»، یک بیمار مبتلا به آلزایمر از کار درآمد، چرا که آلزایمر بهطور عمده در سنین بالاتــر دیده میشود و زوال عقل میانســالی عمدتاً از نوع دیگری است که به آنها هم گاه سهواً آلزایمر گفته میشود. واقعیت این است که زوال عقل در حال حاضر علل متعددی دارد و بسیاری از مردم فقط از آلزایمر اطلاع دارند و بیماران بسیاری را با این عنوان میخوانند؛ همانگونه که تا سالها تمام انواع نوشابه با عنوان اولین برندی که وارد ایران شد، خوانده میشدند و همچنین پودر ظرفشویی و بسیاری چیزهای دیگر. انواع مختلف دمانس سوای آلزایمر هرکدام اگرچه شیوعشان به پای آلزایمر نمیرسد، دارای علایم و درمانهای جداگانهای هستند که قطعاً مستلزم آگاهی از وجود چنین بیماریهایی است. «روز جهانی آلزایمر» در واقع، روز جهانی زوال عقل است و در اینجا هم مقصود از آلزایمر در واقع گروه بیماریهایی است که با عنوان زوال عقل طبقهبندی میشوند و تفاوتهای تشخیصی و درمانی آنها تا حدی هست که بتواند مطرح شدنشان در عرصههای عمومی را توجیه کند؛ بیماریهایی مثل «اف.تی.دی.»، «ان.پــی.اچ.»، «دی.ال.بی.دی.» و چندین بیماری دیگر. سخن آخر آنکه بیماریای که «آلویس آلزایمر» توضیح داد، در زمان خود بیماری نادری بود، چرا که او خود بر اســاس گفتمان مسلط زمان خــود فراموشی دوران پیری را بیماری به حساب نمیآورد و اندک بیماران او را کسانی تشــکیل میدادند که قبل از پیری دچار زوال عقل شده بودند. باید ۶۰ سال و اندی میگذشت و سایر پیشرفتهای بهداشــتی- درمانــی در جامعه سالمندشــده، این جسارت را پدید میآورد که به زوال عقل پیری هم بیندیشند و دریابند پاتولوژی زوال عقل دوران پیری هم همان پاتولوژی بیماری نادر آلزایمر است.