دکتر پژمان مهرداد قائممقامی، روانپزشک (۱۳۹۴/۱۱/۱۰)
برگرفته از هفتهنامه زندگی مثبت؛ با تنظیم ستاره سمائی و عنوان «قدرت عشق یا عشق قدرت مدرنیته یا سنت؟»
حتماً مادربزرگ شما هم وقتی سر سفره عقد نشست و خطبه خوانده شد، برای اولین بار توانست صورت همسرش را ببیند! از این مدل ازدواجهای سنتی در اطرافمان و حداقل در فیلمها به وفور دیدهایم، اما امروز آنقدر سبک و سیاق ازدواجها نسبت به گذشته متفاوت شده که بازار شوخی و خنده را در دنیای مجازی هم حسابی داغ کرده! حتماً شنیدهاید که میگویند قدیمها مراسم خواستگاری برای معارفه عروس و داماد به یکدیگر بود و امروز در این مراسم، والدین دختر و پسر به هم معرفی میشوند! اوایل کنار آمدن با این نوع ازدواجها برای والدین و حتی اطرفیانشان هم سخت بود، اما حالا با گذشت چند سال از ازدواجهای جدید، برخی خانوادهها با آن کنار آمدهاند و البته برخی دیگر همچنان از موضع خود کوتاه نیامدهاند و همچنان با انتخاب فرزندانشان مشکل دارند! شما چه فکر میکنید؟ روزی که نوبت ازدواج فرزند شما برسد، منتظر مینشینید تا خودش بیاید و فرد مورد نظرش را به شما معرفی کند یا خودتان برایش آستین بالا میزنید؟
ازدواجهای سنتی و مدرن، هر کدام ویژگیهای مثبت و منفیای دارند. در ازدواج سنتی، والدین فردی را برای همسری فرزندشان در نظر میگیرند. مزیت این کار این است که آنها با بحران هیجانی که از آن بهعنوان «عشق و علاقه» یاد میکنیم، درگیر نیستند و براساس عقل، منطق و معیارهایی که مدنظرشان است، فرد را انتخاب میکنند. بنابراین احتمال چیره شدن هیجان، علاقه و… بر منطق وجود ندارد، اما بهدلیل انتخاب عقلانی و کاملاً وابسته به منطق والدین، خالی بودن کامل جای عشق و علاقه بین پسر و دختری که برای ازدواج با هم در نظر گرفته میشوند میتواند نقطه ضعف این نوع ازدواجها باشد. به هر حال دو نفر برای شروع زندگی مشترک باید میزانی از علاقه را نسبت به هم داشته باشند. ضمن اینکه فاصلهای بین نسلها وجود دارد که با پیشرفت جامعه افزایش یافته و امروز اختلاف نظر والدین و فرزندان بسیار بیشتر از ۵۰-۴۰ سال پیش است. بنابراین بسیار طبیعی است که برخی معیارها و ارزشهایی که والدین برای انتخاب همسر در نظر دارند، با فرزندانشان متفاوت باشد و همین اختلاف نسلها و تفاوت در الگوهای دو نسل، میتواند باعث بروز برخی مشکلات داخل خانواده شود. اما ازدواجهای امروزی معمولاً به این ترتیب است که پسرها و دخترها در دانشگاه، کلاسها، محل کار و… با هم آشنا میشوند و بعد خانوادههای خود را در جریان امر قرار میدهند. این نوع آشنایی و ازدواج هم مثل ازدواج سنتی، هم مزیت دارد و هم عیب؛ مزیتش نسبت به ازدواج سنتی این است که دو طرف شناختی نسبی نسبت به هم پیدا کرده و تا حدودی با هم آشنا شدهاند، بنابراین علاقهای نسبی هم بینشان ایجاد شده و مثل زن و شوهرهای قدیمی، تازه سر سفره عقد یکدیگر را نمیبینند. با این حال، نقطه ضعف احتمالی این نوع ازدواجها، کمرنگ شدن و گاهی به کل، پاک شدن منطقی است که در ازدواجهای سنتی وجود داشته است. بدیهی است منظور این نیست که همه ازدواجهای امروزی بیمنطق و صرفاً براساس احساس است، اما همین که دو طرف تحت تأثیر فضای هیجانی و احساسی تصمیم به ازدواج میگیرند، هیچ بعید نیست که جای منطق در این نوع ازدواجها خالی باشد. معمولاً در این نوع ازدواجها والدین تفاوتها و مشکلاتی را میبینند که کاملاً براساس منطق و عقل است اما بیان کردن این موارد برای فرزندشان که عاشق است، فایده زیادی ندارد، چرا که جوانهای امروزی معمولاً منطق و طرز تفکر والدین خود را نمیپذیرند و مشکلاتی که آنها امروز پیشبینی میکنند، اصلاً باور ندارند و قبول نمیکنند. اصولاً جوانترها دوست دارند استقلال و توانایی خود را برای پیدا کردن همسر مناسبشان محک بزنند و دیده و شنیدهایم که در همین راستا، دلایل منطقی مخالفت والدینشان را «منفیبافی» میخوانند و بحث و جدلی در خانواده راه میاندازند.
در جامعه امروزی کشور ما ازدواج سنتی همچنان وجود دارد و میتوان گفت مدرنیته به نوعی با آن درآمیخته است؛ نه میتوان ادعا کرد ازدواج سنتی بهطور کامل از بین رفته و نه میتوان منکر ازدواجهای مدرن شد و تلفیقی از هر دو ازدواج در جامعه وجود دارد. چه بسا بحث سنتی ازدواج در برخی خانوادهها بیشتر است و در برخی اقشار هم بعد مدرنیته در شیوه زندگی و نوع ازدواجشان پررنگتر. همانطور که گفته شد هر دو نوع ازدواج معایب و مزایایی دارند و بنابراین نمیتوان گفت ازدواج سنتی بهتر است یا ازدواج مدرن. با این حال، خوب است افراد به هر سبکی که قرار است ازدواج کنند، مراحل آشنایی را به گونهای پیش ببرند که معایب آن شیوه ازدواج پوشش داده شود و عشق و علاقه همراه با عقل و منطق بررسی شود.
اگر خانوادهای به شیوه سنتی و از طریق اقوام و آشنایان به خواستگاری رفتهاند، والدین باید حواسشان باشد که هر قدر طرف مقابل، از نظر آنها فرد خوبی برای ازدواج باشد، نمیتوانند صرفاً با قوانین از پیش تعیین شده مثل قواعد ریاضی، مطمئن باشند که فرزندشان با آن فرد خوشبخت خواهد شد. پیش از شروع زندگی مشترک، مقداری از عشق و علاقه لازم است. اینکه قدیمترها میگفتند «عشق و علاقه بعد از ازدواج به وجود میآید» اصلاً حرف درستی نیست، چون هیچ تضمینی برای آن وجود ندارد. و اگر زن و مرد بعد از ازدواج عاشق هم نشوند، نتیجهاش افسردگی، طلاق و… خواهد بود. ضمن اینکه شاید معیاری که برای والدین نکته بسیار مثبتی محسوب میشود، اصلاً برای فرزندشان ملاک مهم و تعیینکنندهای نباشد. پس در این موارد باید معیار فرزندشان را مدنظر داشته باشند و به او فرصت شناختن طرف مقابل را بدهند.
در هر قالبی که مورد تأیید خانواده است، میتوان به شناخت طرف مقابل رسید؛ از نامزدی غیررسمی گرفته تا خواندن صیغه محرمیت و… . پس اگر انتخاب اولیه با والدین است، حق انتخاب نهایی باید به فرزند واگذار شود و اگر به هر دلیلی او مایل به این ازدواج نیست، نباید پافشاری بیش از حد شود. اگر هم شرایطی پیش آمده که والدین نمیدانند حق با آنهاست یا فرزندشان و برای تصمیمگیری نهایی دودل هستند، بهتر است از فرد سومی که درگیر هیجانها نیست و علم این کار را هم دارد، مثل یک مشاور، کمک بگیرند.