دکتر محمد قدیری وصفی، روانپزشک و عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی ایران (۱۳۹۴/۶/۳۰)
[برگرفته از هفتهنامه زندگی مثبت، با تنظیم ستاره سمائی و عنوان «ط مثل طـلاق؛ ت مثل تـرس»]
مسلماً کار یک مشاور و رواندرمانگر این نیست که به فرد بگوید: «طلاق بگیر» یا «طلاق نگیر»! وقتی آدمها در زندگی مشترکشان به مشکل برمیخورند، معمولاً در قدم اول خودشان سعی میکنند با همان روشهایی که بلد هستند، آنها را حل و فصل کنند، اما گاهی اوقات این روشها چندان کارآمد نیستند و چه بسا فقط اوضاع را خرابتر میکنند؛ بنابراین در چنین شرایطی مشورت با یک بزرگتر یا یک فرد متخصص، میتواند وضعیت را بهبود بخشد. حداقل اگر راهحلهای رفع مشکل جواب ندهد، فرد در صحبت با یک متخصص میتواند تجزیه و تحلیل روشنتری نسبت به وضعیتش داشته باشد و تصمیم درستی برای زندگیش بگیرد. بنابراین قرار نیست در جلسه مشاوره معجزهای رخ دهد و همه مشکلهای زوج حل شود یا مشاور به صراحت حکم نهایی را صادر کند که «طلاق بگیرید؛ شما به درد هم نمیخورید!» مسلماً برای رفع مشکلها این زوج هستند که باید راهکارهای مشاور را در زندگیشان پیاده کنند تا به نتیجه مثبت برسند یا اگر دیدند این راهکارها به کارشان نمیآید، تصمیم بر جدایی را خودشان بگیرند، اما مشورت با یک فرد متخصص به زوجها کمک میکند که تصمیمشان برای جدایی، از روی هیجان و احساس زودگذر نباشد و فرد بعداً این حس را نداشته باشد که فلان کار را میتوانسته برای نجات زندگیش انجام دهد اما به خاطر عصبانیت و خشم، یا آشفتگی زندگی مشترکش نتوانسته چارهای پیدا کند و فقط به جدایی فکر کرده.
تصور کنیم فردی بعد از تلاشهای مکرر و انتخاب راههای مختلف، باز نمیتواند مشکلهای زندگی زناشوییاش را حل کند و در نهایت به این نتیجه میرسد که چاره پایانگرفتن همه این مشکلها، فقط جدایی است، اما هیچ اقدامی برای این کار نمیکند؛ چرا؟! یکی از بارزترین نمودهای این اتفاق، طلاق عاطفی است؛ یعنی زن و شوهر با بروز مشکلهای مختلف طی سالیان و تلنبار شدن کدورتهایشان از یکدیگر، به مرور از هم فاصله میگیرند و مدام از هم دور و دورتر میشوند. این زوجها مسلماً از یک زمانی به بعد فقط به طلاق و جدایی فکر میکنند اما به خاطر مسائل مختلف هیچکدام اقدام به این کار نمیکنند.
یکی از موانعی که باعث ترس افراد از طلاق میشود، قبیح بودن طلاق در جامعه است که البته این مسأله بهدلیل مردسالار بودن جامعه، برای مردان کمرنگتر و برای زنان بسیار مسألهساز است. همانطور که همه میدانیم، افراد جامعه و همینطور افراد یک خانواده، طلاق یک مرد را خیلی راحتتر از طلاق یک زن میپذیرند. به همین خاطر مردی که همسرش را طلاق داده باشد، چندان نگران جایگاهش در جامعه و خانوادهاش نیست اما زنی که طلاق گرفته، نهتنها باید نگران جایگاهش در جامعه و حتی در خانوادهاش باشد، که باید بتواند با قضاوتهایی که در مورد او خواهد شد، کنار بیاید. البته بحث فقط به قضاوت و دید جامعه ختم نمیشود و یک زن مطلقه، مخصوصاً اگر پشتوانه و درآمدی نداشته باشد، باید نگران تامین سرپناهش هم باشد و ببیند آیا میتواند جایی برای زندگی خود و شاید فرزندانش فراهم کند و از عهده مخارج زندگی بربیاید یا نه.
گاهی اوقات شنیدن صحبتهای اطرافیان که تجربه طلاق را داشتهاند، باعث ترس فرد از جدایی میشود؛ مثلاً ممکن است اگر دیگران بفهمند فردی قصد طلاق گرفتن دارد، با برشمردن مشکلهایی که به خاطر طلاق برای خودشان رخ داده، او را بترسانند و مانع از تصمیمگیری منطقی فرد شوند. البته درستش این است که فرد قبل از اقدام به طلاق، با پیامدهای بعد از آن آشنا شود و صرفاً بهعنوان یک راه نجات به آن نگاه نکند و فقط مصرانه در پی جدایی نباشد. افراد باید با سبک و سنگین کردن وضعیت خود، متوجه باشند که با طلاق چه چیزهایی را به دست میآورند و به ازایش چه چیزهایی را از دست میدهند. به همین خاطر است که مدام تأکید میکنم این خود فرد است که باید برای طلاق گرفتن یا ادامه زندگی تصمیمگیری کند. مثلاً یک خانم باید سعی کند پیش از جدایی، شرایط مساعدی را برای آینده خودش فراهم کند و حداقل از حمایت خانواده خودش برخوردار باشد تا بعد از جدایی، طرد نشود و تنها نماند و با مشکلهای بیشتر و پیچیدهتری نسبت به زندگی مشترکش روبرو نشود.
یکی دیگر از مسایلی که در کشور ما و چند کشور دیگر، باعث ترس خانمها از طلاق میشود، «مرگ» است. متأسفانه در مناطقی از کشورمان، طلاق برای زنان درست مثل حکم اعدام است چرا که خانوادههایشان چنین مسألهای را به هیچوجه پذیرا نیستند و این کار را چنان قبیح میدانند که حتی دیگر حق زندگی را هم برای آن زن قایل نمیشوند و شاید وظیفه خود بدانند که او را به قتل برسانند. بنابراین در این مناطق هم زنان حتی اگر مشکلهای عدیدهای در زندگی مشترکشان داشته باشند، از ترس جانشان ترجیح میدهند «بسوزند و بسازند اما دم برنیاورند» که در این موارد جای خالی اصلاح فرهنگ و همینطور رفع خلاءهای قانونی بسیار احساس میشود.