هرم وارونه سیاست‌گذاری مبارزه با اعتیاد

سامان موحدی‌راد، ۵ تیر ۱۴۰۲

منبع: روزنامه اطلاعات

گفتگو با دکتر حسن رفیعی، روان‌پزشک و دانشیار دانشگاه علوم توانبخشی و سلامت اجتماعی

 

تقریباً هر سال یا حتی هر چند ماه یک‌بار، آمارهای رسمی برخی مسئولان درباره جمع‌آوری معتادان متجاهر را می‌شنویم؛ برنامه‌های ضربتی که اغلب با همراهی دوربین‌های خبری انجام می‌شود و به ما این اطمینان را می‌دهد که معتادان بی‌خانمان از سطح خیابان‌های شهر جمع شده‌اند. اما اگر فردای همان روزهای اعلام گزارش کار مسئولان، به خیابان‌ها و پارک‌های شهر سر بزنید باز هم جمعیت بزرگی از معتادان بی‌خانمان را می‌بینید که در خیابان‌ها بی هیچ ترسی مشغول مصرف مواد مخدر هستند. همین گزاره به سادگی نشان می‌دهد که سیاست‌های مبارزه با مواد مخدر در ایران ایراد و اشکالی مهم و بنیادی دارد.

در گفتگو با دکتر حسن رفیعی، روان‌پزشک و دانشیار دانشگاه علوم توانبخشی و سلامت اجتماعی تلاش کردیم نگاهی به این مشکل بنیادی بیندازیم و چالش‌های سیاست‌گذاری کلان در مبارزه با مواد مخدر در ایران را بررسی کنیم.

 

اگر بخواهیم یک نگاه آسیب‌شناسانه به مسأله‌ ترک اعتیاد و سیاست‌هایی که در زمینه ترک اعتیاد در ایران اتخاذ شده داشته باشیم، چه چیزهایی می‌توانید به ما بگویید؟

برای پاسخ به این سؤال باید ببینیم که آیا ما قصد داریم فقط نوک کوه یخ اعتیاد را که از آب بیرون زده ببینیم یا همه کوه یخ را؟ اگر قرار باشد با این مشکل اجتماعی برخورد ریشه‌ای انجام شود باید همه‌ این کوه یخ را هدف گرفت. آن بخش کوچکی که نمایان است و همه می‌بینند، کسانی هستند که به شدیدترین درجه مشکل دچار شده‌اند که به آن‌ها اصطلاحا «معتادان متجاهر» می‌گویند و البته به نظر من اصطلاح درستی نیست. عنوان درست برای افرادی که همزمان از دو مشکل اجتماعی «اعتیاد» و «بی‌خانمانی» رنج می‌برند می‌تواند این باشد: اشخاص دچار اعتیاد و بی‌خانمانی.

وقتی کسی مسئولیتی در زمینه‌ اعتیاد پیدا می‌کند، همیشه اول از همه می‌خواهد برای این گروه چاره‌ای بیندیشد و علاقه‌ای به حل بخش‌های پنهان مشکل ندارد. شاید به نظرتان بیاید که این مشکل بعد از مدتی اصلاح می‌شود و مسئولان متوجه می‌شوند که علاوه‌ بر افراد دچار اعتیاد شدید، عده دیگری هم در معرض خطر هستند و باید به آن‌ها نیز توجه شود. واقعیت آن است که ماحصل همه‌ تلاش‌ها این شده که الان با یک هرم وارونه در عرصه سیاست‌گذاری کلان اعتیاد روبه‌رو هستیم.

 

پیش از این که این هرم وارونه را توضیح دهید می‌خواهم بدانم که اساساً از این دو یا چند بخشی که کوه یخ اعتیاد را تشکیل می‌دهند تصویری داریم؟ عدد و رقمی را که تعداد هر جامعه را به ما نشان بدهد می‌دانیم؟

طبق ‌آخرین تحقیقی که در سال ۱۳۹۷ انجام شده،‌ دو میلیون نفر افراد دچار اعتیاد در کشور داریم.

 

منبع این تحقیق کجاست؟

من و همکارانم آقایان دکتر فردین علیپور، دکتر سعید مدنی و دکتر هومان نارنجیها این تحقیق را در سال ۱۳۹۷ به سفارش ستاد مبارزه با مواد مخدر انجام دادیم. از پنج منبع نمونه گرفتیم: افرادی که برای درمان به مراکز سرپایی مراجعه می‌کنند، افرادی که برای درمان به مراکز اقامتی (کمپ‌ها) مراجعه می‌کنند، افرادی که دچار اعتیاد و در زندان هستند، کسانی که به این‎جاها سر نمی‌زنند و در پاتوق‌ها می‌شود پیدایشان کرد و از همه مهم‌تر یعنی پنهان‌ترین بخش جمعیت دچار اعتیاد، یعنی کسانی که در خانه‌شان نشسته‌اند و مصرف می‌کنند که اغلب آماری از آن‎ها در دست نیست و ما برای اولین در این تحقیق به سراغشان رفتیم.

یافته‌های این تحقیق می‌گوید کلاً حدود ۱۰۰ هزار نفر افراد دچار اعتیاد شدید و بی‌خانمانی داریم؛ همان‌هایی که به آن‌ها معتاد متجاهر می‌گویند. در حالی که در مجموع دو میلیون نفر معتاد داریم. این عدد را هم بر اساس تعریفی که از اعتیاد داریم به دست آوردیم. اگر تعریف اعتیاد را مصرف مواد در ۱۲ ماه گذشته به گونه‌ای که فرد را وابسته و برایش مشکل ایجاد کرده باشد و کارکرد او مختل شده باشد در نظر بگیریم ما نهایتاً دو میلیون معتاد داریم.

همچنین می‌شود تعداد نوجوان‌ها را که بخش مهمی از افراد در معرض اعتیاد ایران را تشکیل می‌دهند حدود ۱۰ میلیون نفر برآورد کرد. با این تصویر از وضعیت مشکل اعتیاد در کشور، شما انتظار دارید که بودجه‌های ستاد مبارزه با مواد مخدر بین این گروه‌ها و با نسبتی از جمعیت و اهمیتشان توزیع شود ولی اتفاقی که در عمل می‌افتد این چنین نیست.

 

در حال حاضر بودجه‌بندی سازمان‌های مربوط برای مبارزه با مواد مخدر در ایران چگونه است؟

آخرین اطلاعی که من دارم این است که ۱۰۰ میلیارد تومان برای گروه افراد دچار اعتیاد شدید و بی‌خانمانی یعنی گروه اول در نظر گرفته شده که جمعیتشان از همه کمتر است. حدود ۳۰ میلیارد تومان برای گروه افراد دچار اعتیاد (همان دو میلیون نفر) در نظر گرفته شده که صرف درمانشان می‌شود و حدود ۳۰ میلیارد هم برای پیشگیری هزینه می‌شود که یک قلم از مخاطبانش، ده میلیون نوجوان در معرض اعتیاد هستند. کنار هم قرار دادن این ارقام بودجه در کنار مخاطبان برنامه‌ها یک هرم وارونه را به ذهن متبادر می‌کند: بیشترین سهم بودجه را داریم صرف کوچک‎ترین بخش از مشکل اعتیاد، یعنی همان نوک کوه یخ می‌کنیم!

 

آیا صرف این سهم از بودجه برای مبارزه با معتادانی که اعتیاد شدید دارند یا همان معتادان متجاهر نتیجه‌ای هم داشته؟

جمع‌آوری معتادان متجاهر بخش عظیمی از بودجه اعتیاد را می‌بلعد و یکی از بی‌فایده‌ترین اقدامات در مبارزه با مواد مخدر است. در سال ۱۳۹۶ در این زمینه تحقیق جالبی انجام شده بود. در آن تحقیق با دو گروه مصاحبه شد، یکی معتادانی که طبق ماده‌ ۱۶ قانون مبارزه با مواد مخدر دستگیر و به مدت سه ماه به کمپ‌های اجباری مخصوص اعزام می‌شدند و دیگری گروهی که مثل این معتادان بودند ولی در سه ماه قبل از تحقیق بازداشت نشده بودند. نتیجه‌ آشکار و بارز این تحقیق آن بود که مداخله به معنای دستگیری و سه ماه اقامت اجباری آن‌ها در آن کمپ‌ها هیچ تأثیری نداشت! یعنی از دو طرف می پرسیدیم که تو الان اگر مرخص شوی با چه فاصله‌ای به مواد باز می‌گردی؟ هر دو گروه یک جواب می‌دادند.

تنها تفاوت این دو گروه در جوا‌بشان به مسأله، پذیرش از سوی خانواده بود. طبیعتاً آن‌هایی که دوره سه ماهه را گذرانده بودند پذیرش بیشتری از سوی خانواده داشتند، چون ظاهر مرتب‌تری پیدا می‌کردند. پس این مداخله که بیش از هر بخش دیگری از مبارزه با اعتیاد دارد برایش هزینه می‌شود، هیچ فایده‌ای ندارد. یعنی انگار ما داریم بخش اعظم پولمان را که می‌شد صرف پیشگیری و درمان و بازتوانی کنیم، به طور کامل دور می‌ریزیم!

من معتقدم که اتفاقاً باید به این جمعیت بپردازیم و شاید به دلیل شدت درگیریشان باید سهمی که از بودجه می‌برند به تناسب تعدادشان، حتی یک مقدار بیشتر از سرانه‌ درمان و پیشگیری در نظر گرفته شود، چون درگیریشان بیشتر است و نیاز به خدمات بیشتر دارند، اما نه این طور که ما آن‎ها را سه ماه به یک کمپ ببریم، هیچ اقدامی برای بازتوانی روانی-اجتماعی آن‌ها انجام ندهیم و بعد همین‌طور به اصطلاح آکبند به جامعه بازگردانیم.

 

چگونه می‌توان این هرم را روی قاعده‌اش نشاند؟

برای این که خودمان هم دچار آن هرم وارونه نشویم، اجازه بدهید اول راجع به پیشگیری صحبت کنیم و بعد راجع به درمان و بازتوانی. در بخش درمان و بازتوانی هم باز اول سراغ «درمان سرپایی» برویم و بعد سراغ «مرکز اقامتی».

در سال ۱۳۸۲ برنامه‌ای درباره پیشگیری از اعتیاد در سازمان بهزیستی کشور پایه‌گذاری شد به نام برنامه پیشگیری اجتماع‌محور از اعتیاد. کار به جایی رسید که اگر اشتباه نکنم در یک مقطع، پنج‌هزار تیم پیشگیری از اعتیاد در محلات و مدارس و محیط‌های کار کشور وجود داشت که گرچه در مقایسه با نیاز کل کشور به هیچ وجه بزرگ نبود، اما عدد کمی هم نبود و حرکتی بود که باید تقویت می‌شد.

متأسفانه در یک مقطعی در زمان آقای احمدی‌نژاد به جایی رسیدیم که گفتند اساساً پیشگیری به هیچ دردی نمی‌خورد و این بخش مهم را تعطیل کردند؛ یعنی بودجه‌ پیشگیری صفر شد! صفر به معنای واقعی. و جالب است که بدانید در آن مقطع، تعداد تیم‌های پیشگیری از اعتیاد کاهش پیدا کرد اما به صفر نرسید؛ یعنی آن راهبرد، راهبرد خوبی بود. مردم فعال شده بودند و حتی اگر دولت به آن‌ها هیچ پولی هم نمی‌داد، خودشان می‌رفتند و برای مداخلاتی که در زمینه‌ پیشگیری طراحی می‌کردند، از بخش خصوصی و شهرداری و بخش‌های دیگر اعتبارات و کمک‌های لازم را کسب می‌کردند.

این حرکت با صفر شدن بودجه‌اش به هر حال تضعیف‌ شده، اما به همت مردم و بدون کمک دولت خوشبختانه به صفر نرسیده بود، کمااین‌که بعد از آن یک سال کذایی دوباره بودجه برگشت و این‌ها هم احیا شدند و رونق گرفتند. آن برنامه ابتدا با مقاومت‌های زیادی روبه‌رو شد، چون برای کارشناسان دولت این همه مشارکت مردم در تصمیم‌گیری‌ها قابل قبول نبود، اما کم‌کم مورد استقبال دستگاه‌های دیگر هم قرار گرفت. در خود سازمان بهزیستی، در وزارت بهداشت و حتی شنیده‌ام که در کمیته‌ امداد، انواع و اقسام برنامه‌های اجتماع‌محور برای اهداف متنوع دیگری مثل پیگیری از خشونت خانگی و معلولیت و … راه افتاده است.

اخیراً متوجه شدم ستاد مبارزه با مواد مخدر هم برنامه‌ای تحت عنوان پیشگیری مردم‌پایه طراحی کرده است. این توسعه‌ رویکرد و راهبرد اجتماع‌محور واقعاً شایسته‌ شکرگزاری و نیز تشکر از کارشناسان و مدیران ستاد است، اما دو سؤال هم به ذهن متبادر می‌شود: مگر ستاد باید درگیر اجرا شود؟ و اگر این رویکرد و راهبرد خوب است، چرا در همان سازمان بهزیستی تقویتش نمی‌کنید؟!

 

در بخش درمان چه اتفاق‌هایی رخ داد؟

تا حوالی سال ۱۳۷۶ اساساً در ایران اعتیاد نادیده گرفته می‌شد. در ابتدای انقلاب یک «دوره خلخالی» و اعدام‌ قاچاقچیان مواد مخدر و حتی افراد دچار اعتیاد را داشتیم و بعد یک سکوت بیش از یک دهه‌ای درباره اعتیاد که اساساً وجودش را منکر می‌شد.

اما سازمان بهزیستی کشور درگیر این موضوع بود و نتیجه‌اش آن شد که در نیمه دهه هفتاد، آقای دکتر رزاقی و همکارانشان در معاونت پیشگیری سازمان بهزیستی کشور، اولین مراکز درمان اعتیاد را به اسم «مراکز خودمعرف» راه‌اندازی کردند که درگیری‌هایی با وزارت بهداشت هم داشت و این وزارت‌خانه به دنبال تعطیلی آن‌ها بود. اما تأثیرگذاری این مراکز چنان بود که به سرعت تعدادشان گسترش پیدا کرد و در ادامه، واگذاری آن‌ها به بخش خصوصی اتفاق افتاد. وزارت بهداشت هم زمانی که بحث متادون به میان آمد، دیگر دست از بستن این مراکز برداشت تا سلطه بر متادون را به دست بگیرد.

در آن سال‌های ۷۶-۱۳۷۵ در کل تهران، فقط یک مرکز به نام «مرکز پیچ‌شمیران» به درمان اعتیاد و آن هم فقط در ساعات بعدازظهر می‌پرداخت که به شدت شلوغ بود و نوبت‌های چند ماهه می‌داد که برای درمان اعتیاد فاجعه است، چون فرد تا نوبتش می‌رسید، دیگر انگیزه‌اش را برای درمان از دست داده بود. طبیعی است برای آن حجم مشکل کافی نبود. الان خوشبختانه ما کسی را پشت‌نوبت نداریم و این اتفاق خوبی است. الان هشت هزار پزشک عمومی به درمان اعتیاد مشغولند، مهارت‎های درمان اعتیاد رشد پیدا کرده و درمان‌های جدیدی پیدا شده است؛ متادون، بوپرنورفین و غیره.

 

به مسأله اختلاف‌نظرها با وزارت بهداشت اشاره کردید. به تازگی این وزارت‌خانه بخشنامه‌ای برای مراکز ترک اعتیاد تنظیم کرده که حاشیه‌های فراوانی ایجاد کرده است.

وزارت بهداشت به تازگی آیین‌نامه‌ای را برای این مراکز تنظیم کرده و ظاهرا اسم این مراکز را از «مرکز ام‌ام‌تی (درمان نگهدارنده با متادون)» به «مراکز درمان اختلال مصرف مواد» تغییر داده است؛ یعنی همان اسمی که الان در منابع معتبر برای اعتیاد در نظر گرفته می‌شود که «اختلال مصرف مواد» است. اما در دستورالعمل این آیین‌نامه، نکات بحث‌برانگیزی وجود دارد. اول از همه این که متادون و دیگر داروهای جایگزین، یعنی بوپرنورفین و شربت تریاک به عنوان «نگهدارنده» مطرح نشده‌اند؛ بلکه باید یک روزی قطع بشوند. آن طور که یادم است، در متن آیین‌نامه و دستورالعمل منضم به آن، عبارتی که برای همه‌ این‎ها تکرار شده این بود: «با رویکرد قطع مصرف»، این در حالی است که برخی هرگز نمی‎توانند به این هدف برسند و ممکن است لازم شود که حتی تا آخر عمرشان همان دوز روز اول را ادامه دهند.

این بیماری‌‎ای نیست که آدم بتواند ادعا کند صد درصد خوب می‌شود. مگر فردی که دچار دیابت است، تا آخر عمرش نباید انسولین بزند؟ برخی هم هستند که باید تا آخر عمرشان داروی ضدافسردگی بخورند. هیچ روان‌پزشکی روز اول که می‌خواهد درمان را برای یک فرد دچار افسردگی شروع کند، تصمیمش این نیست که او باید تا آخر عمرش دارو بخورد، اما سال به سال که ارزیابی می‌کند، می‌بیند وقتی که دارو را کم یا قطع می‌کند، فرد دوباره افسرده می‌شود. در مورد اعتیاد هم همین‌طور است؛ اگر ما بخواهیم به زور متادون را از افراد بگیریم و بعد فرد برود و هروئین مصرف کند، کدام بهتر است؟ هروئین یا متادون؟ اگر قرار باشد امر دایر باشد بر این که فرد یا متادون مصرف کند یا هروئین، من می‌گویم متادون بهتر است. مسلم است که متادون بهتر است؛ اصلاً معنی کاهش زیان همین است.

 

مسأله مهم دیگری که بسیار بحث‌برانگیز شده بود ماجرای حذف روان‌پزشک از مراکز است. کمی در این باره توضیح می‌دهید؟

یک نکته دیگر هم در این آیین‌نامه وجود دارد که خیلی خطرناک است و من ممنونم که شما به آن اشاره کردید. من اسم آن را «توطئه حذف بی‌سروصدای روان‌پزشکی از خدمات درمان اعتیاد» می‌گذارم. در زمانی که این مراکز را راه انداختیم، ۷۰۰ روان‎پزشک داشتیم و خیلی‌هایشان هم علاقه‌ای به کار در زمینه اعتیاد نداشتند. این ضرورت موجب شد که پزشکان عمومی هم وارد درمان شوند، به شرطی که دوره‌هایی را دیده باشند.

سی سال پیش می‌شد درمان را بر همکاری پزشکان عمومی مبتنی‌ کرد. من معتقدم هنوز هم آن پزشکان عمومی که این همه سال کار کردند و مرکز دارند، باید همچنان کار کنند و مرکز داشته باشند. اما الان وقتی تحلیل وضعیت می‌کنیم، می‌بینیم تحولاتی اتفاق افتاده است. یکیشان این است که روان‌پزشک‌ها افزایش پیدا کرده و به درمان علاقه‌مند شده‌اند. چرا؟ به علت تحول در الگوی مصرف. شیشه آمده، مصرف گل افزایش پیدا کرده و افراد دچار سایکوزیس (روان‌پریشی) شده و به روان‌پزشکان ارجاع داده می‌شوند. یعنی با تغییر در الگوی مصرف، روان‎پزشک‌های کشور بیشتر درگیر و علاقه‌مند به درمان شدند و تعدادی از آن‎ها رفتند در همان مطب‌های روانپزشکیشان واحدهای درمان اعتیاد تأسیس کردند و حتی برخی مجوز مرکز درمان اعتیاد دارند.

شما بروید در آیین‌نامه و دستورالعمل جدید جستجو کنید، یک کلمه «روان‌پزشک» در آن وجود ندارد! این خیلی جالب است. الگوی مصرف عوض شده و مواد توهم‌زا و محرک که تولید روان‌پریشی می‌کنند افزایش پیدا کردند؛ یعنی طبیعتاً باید روان‌پزشک‌ها بیشتر درگیر شوند اما ما عملا داریم آن‌ها را حذف می‌کنیم.

 

مراکز اقامتی هم گویا در این روزها با مشکلاتی مواجه هستند.

من در چند مورد از جلساتی که مربوط به سیاست‌گذاری و تمشیت امور مراکز اقامتی بود و صرفاً به عنوان مشاور شرکت داشتم، نکاتی را متوجه شدم که خدمتتان عرض می‌کنم. یک نکته بسیار تأسف‌بار آن است که سرانه‌ای که به این مراکز داده می‌شود، ۴۲ هزار تومان در روز است! حالا اگر مرکزی، خصوصی باشد احتمال می‌دهم اصلا به این پول کاری ندارد، یا دریافت نمی‌کند یا اصلا به آن تعلق نمی‌گیرد ولی ما مراکز دولتی داریم و اتفاقاً همین‌ها هستند که به اصطلاح مراکز ماده ۱۵ و ۱۶ حساب می‌شوند و وقتی که افراد را دستگیر می‌کنند به آن‌جا می‌برند.

این سازمان‎ها چه‌طور باید با ۴۲ هزار تومان در روز که تازه شش ماه یا یک‌سال بعد می‌دهند، این مراکز را اداره کنند؟ از این که بگذریم، منع دیگری هم وجود دارد که البته از روز اول بوده و جدید نیست و آن منع مصرف متادون و سایر داروهای جایگزین است.

فرد دارد تریاک، هروئین، شیره، ترامادول، الکل، بنزودیازپین و زولپیدمش را مصرف می‌کند، همین که به این مراکز می‌آید، یک دفعه همه‌چیز باید قطع شود! این خطرناک است؛ با این قانون تصور من آن است که یا خود مراکز دارند متادون و داروهای دیگر را یواشکی به آن‎ها می‌دهند یا آن‌ها می‌میرند! هیچ حالت سومی وجود ندارد. بدن فردی را که عادت دارد، نباید به یکباره از یک ماده جدا کرد، مگر این که قصد جانش را کرده باشیم. اما طبق آیین‌نامه‌ای که روز اول برای این مراکز تدوین شد، باید از روز اول این موارد را قطع کرد.

در مجموع به نظرم باید آیین‌نامه‌ مراکز اقامتی بازبینی‌ شود؛ به‌طوری‌که همه‌ این مراکز به نحوی به روان‌پزشک متصل باشند. توجه کنید که مراحل درمان اعتیاد را می‌توان در سه مرحله «مدیریت قطع مصرف»، «درمان اختلالات روان‌پزشکی همراه» و «بازتوانی روانی اجتماعی فرد» دید. و این‎ها همه باید در همین دوره‌ اقامت اقلا سه‌هفته‌ای شروع شود. مهم‌ترین اصلاحاتی که باید در آیین‌نامه مربوط به مراکز اقامتی صورت بگیرد یکی برداشتن منع مصرف متادون و داروهای جایگزین و دیگری بازگرداندن خدمات روان‌پزشکی است.

اعتیاد، یعنی اختلال مصرف مواد، یک اختلال روان‌پزشکی است؛ اما در کنار خود این اختلال، درصدی از افراد اختلالات روان‎پزشکی دیگری مثل افسردگی، اختلال شخصیت، روان‌پریشی و … هم پیدا می‌کنند که تعدادشان اصلاً کم نیست. در منابع مختلف ۶۵ تا ۹۰ درصد این افراد، اختلال روان‌پزشکی پیدا می‌کنند. آن وقت ما طرحی برای آن‎ها نداریم؛ نه در مراکز سرپایی و نه در مراکز اقامتی.

به نظر من همه مراکز اقامتی باید به یک روان‌پزشک متصل باشند و با توجه به تعداد مراجعانشان حداقل هفته‌ای یک‎بار یک روان‌پزشک باید برود و آن‌ها را بررسی کند که اگر لازم است دارو بدهد و اگر لازم است از روان‌شناسان برای درمان‌های غیردارویی کمک بگیرد و خلاصه یک سنگ‎بنای درست برای درمان گذاشته شود، وگرنه مراجع ما فکر می‌کند درمان یعنی داروی ضددردی بخورد و علائم مختلف قطع مصرفی که دارد برطرف شود و دیگر هیچ! درحالی که این فقط شروع درمان است و بعد باید از این فرصت ۲۰ روزه یا گاهی بیشتر استفاده و درمان افسردگی‌اش از همین جا شروع شود.

وقتی فردی ماده مصرفی‌اش را قطع می‌کند، علائم افسردگی او تشدید می‌شود و اصلاً به خاطر این که آن علائم را داشته به سمت مصرف می‌رفته و یک جور خوددرمانی یا self-medication انجام می‌داده. افسرده بوده و نمی‌دانسته که باید پیش روان‌پزشک یا روان‎شناس برود و می‌رفته تریاک یا شیشه می‌کشیده و حالش یک مقدار بهتر می‌شده و می‌گفته پس این چیز خوبی است و همین را ادامه داده و شده معتاد. حالا شما دارید این وسیله دفاعی را از او می‌گیرید، ولی درمان روان‌پزشکی هم برای او در نظر نگرفتید. در همان دوره‌ اقامت باید درمان روان‌پزشکی هم برای همه‌ افراد شروع شود، به همین دلیل دو تجدیدنظر در آیین‌نامه مراکز درمان اقامتی باید اتفاق بیفتد: برداشتن منع متادون و داروهای جایگزین و ملزم کردن این مراکز به حضور روان‌پزشک حداقل هفته‌ای یک روز.


Share