دکتر میترا حکیم شوشتری، فوقتخصص روانپزشکی کودک و نوجوان، ۱۳۹۶/۹/۹
مادر مستأصل و نگران د ر مورد داروهای روانپزشکی میپرسد و میگوید نگران عوارض داروها در درازمدت هستم. شنیدهام که این داروها کبد و کلیه را از کار میاندازند و بچهها را عقیم میکنند. پسر همسایه امان که معتاد است سابقه مصرف داروهای مختلف را در کودکی داشته است. من دائم در حال گشتن دنبال عوارض درمان و داروهای روانپزشکی هستم و احساس بدی از دادن دارو به فرزندم دارم. همه به من میگویند کاش بچه را تحمل میکردی و به دارو نمیبستی.
به خدا من و شوهرم با هم مشکلی نداریم، اگر دعوا میکنیم یا به خاطر رفتارهای این بچه است یا سر دارو دادن به او. پدرش مدتی داروی گیاهی برایش گرفت ولی به خدا مؤثر نیست. مرتب میگوید بیچاره پسرمان که از کودکی مجبور است دوای اعصاب بخورد. ما که دارو نخوردیم الان این وضعیت را داریم، وای به حال این بچهها.
از مادر میخواهم که در مورد شرایط پدر صحبت کند. میگوید الان ۳ ماه است که بیکار است. قبل از آن هم در هیچ کاری بند نمیشد. در محل کار مرتب دعوا درست میکند، در خانه هم نمیتوان پیشبینی کرد که قرار است چه واکنشی نشان بدهد. گاهی از اوقات بهسرعت عصبانی میشود و بچه را به باد کتک میگیرد و گاهی کاملاً بیتفاوت است. مادر شوهرم میگوید داود کپی بچگی پدرش است، وقتی بزرگ شود مشکلاتش حل میشوند. او اضافه میکند شوهرم تا سیکل درس خوانده، اما خواندن و نوشتن درست و حسابی بلد نیست. راستی به نظر شما بهتر نیست شوهرم هم درمان بشود.
داود که تا اینجا ساکت بوده نگاه چپی به مادرش میاندازد. وقتی از او میخواهم که در مورد علت عصبانیتش صحبت کند، آستین خود را بالا میزند و جای گاز گرفتن روی ساعد خود را نشان میدهد که به نظر میرسد در دعوای آخر بین او و مادرش اتفاق افتاده است. او با بغض میگوید شما باید به مادرم دارو بدهید و اتاق را ترک میکند.
مادر شروع به گریه میکند، باور کنید مجبور شدم این کار را بکنم، آبرو برای من نگذاشته است. هفته پیش در مهمانی دو چکپول از کیف خواهرم برداشت؛ من هم این کار را کردم تا دیگر یادش نرود.
از مادر میخواهم بنشیند تا در مورد «عوارض درمان نکردن» (مقولهای که والدین کمتر به آن توجه دارند) با هم صحبت کنیم؛ عوارضی که گاهی بههیچوجه قابل بازگشت نیستند.
به نظر میرسد همسرتان هم در کودکی بیش فعالی داشته است. او نتواسته مدرسه را تمام کند، چون حوصله و قرار نشستن نداشته است. مدرسه را ترک کرده و فن و حرفهای هم یاد نگرفته است. شما میگویید خواندن و نوشتن هم بلد نیست، پس شاید اختلال یادگیری هم داشته است.
الان اعتمادبهنفس خوبی ندارد و از خودش راضی نیست. نمیتواند با زن و فرزندش رابطه برقرار کند، در حدی که موقع عصبانیت فرزندش را کتک میزند. این کتک زدن موجب دوری بیشتر پسرتان از او میشود و جو خانه را آشفته میکند. پسرتان به خاطر کتکی که میخورد در مدرسه بچهها را میزند و به گفته خودتان ترسی هم از معلم و ناظم ندارد، بهطوریکه خودش به معلم میگوید «میخواهی مرا بزنی، بزن».
در مدرسه او را گستاخ و نافرمان میدانند و هیچکس از شرش در امان نیست. در مدرسه برای دوستی تنها سراغ بچههایی میرود که مشکلات رفتاری بسیاری دارند و شما نگران هستید که مشکلات دیگری هم به مسائل او اضافه شود. شما نگران دیر آمدن پسرتان هستید، بعد از اینکه به خانه میرسد لباسهایش را بو میکنید و نگران مصرف سیگار هستید. دائم به او در مورد دوستانش تذکر میدهید و میدانید که حرفتان خریداری ندارد.
روابط شما و همسرتان بهشدت آشفته است و بنا به اظهار خودتان دختر ۱۰ سالهتان نیز از این وضعیت خسته شده است.
دخترتان در مدرسه گوشهگیر شده است و وقتی دعوایی در خانه شروع میشود بهشدت گریه میکند. او نگران است وقتی در خانه نیست، شما خانه را ترک کنید و او مجبور شود با پد ر و برادرش زندگی کند. مرتب کابوسهایی میبیند که تنها مانده و پدر و برادرش دارند او را کتک میزنند.
شما میگویید هر شب که میخوابید آرزو میکنید که صبح را نبینید. تمام روز احساس خستگی دارید. بیشتر مایلید بخوابید و تحمل سروصدای بچهها را ندارید. گاهی دچار دردهای قفسه سینه میشوید درحالیکه فقط ۳۵ سال دارید و دخترتان نگران است که شما را با یک حمله قلبی از دست بدهد.
هر دارویی عوارضی دارد که نباید انکار شود، اما فکر میکنم این حق شماست که عوارض دارو نخوردن را هم بدانید و خودتان چرتکه بیندازید و حساب کنید که کدامیک به سود شما و فرزندتان است؟
مادر میگوید این داروها تنها مقطعی اثر دارند و فایده نمیکنند. از مادر میپرسم آیا عینکی که روی چشم شماست، اثر دائمی دارد؟
هنوز طب به ریشهکنی اکثریت قریب بهاتفاق بیماریها دست نیافته است، اما میتواند به بهبود و کنترل شرایط در آنها کمک کند.
حال این گوی و این میدان.