دکتر امیر شعبانی، روانپزشک (۱۳۹۴/۱۰/۱۹)
[خلاصهای از این مطلب در شماره ۶۱۲۰ روزنامه ایران منتشر شده است.]
آلودگی هوا چه تأثیری بر مغز و مواد شیمیایی آن میگذارد؟
تا کنون پژوهشهای بسیاری در ارتباط با اثر آلایندههای موجود در هوا بر سلامت انسان انجام شده است. با این حال، پرسشهای بیجواب بیشماری کماکان باقی است و دانستههای موجود را باید با در نظر داشتن محدودیتهای روششناختی به کار گرفت. بنابراین باید در ارائه اطلاعات جانب احتیاط را رعایت کرد و از تعمیم غیرعلمی آنها پرهیز نمود.
اثر آلودگی هوا بیشتر بر سیستمهای قلبی-عروقی و ریوی مطالعه شده و اثر آن بر مغز کمتر مورد توجه پژوهشگران بوده است. البته تا همینجا میدانیم که آلایندههای هوا از طرق مختلف قادرند به سیستم عصبی مرکزی راه یابند یا به گونهای عامل اثر بر آن شوند. یک راه ورود، از طریق سیستم تنفسی است. آلایندهها پس از ورود به ریهها قادرند از مانعی طبیعی که به اصطلاح «سد خونی-مغزی» نام دارد بگذرند و به مغز برسند. این سد که وظیفهای ذاتی در جهت ممانعت از ورود مواد آسیبزا به مغز دارد، در مواجهه مستمر با مواد آلاینده هوا دچار ضعف کارکرد میشود و ورود آنها به مغز با مقاومت کمتری مواجه خواهد شد.
آلایندههای هوا به شکل غیرمستقیم نیز با ایجاد التهاب در سیستم تنفسی، سلولهای این سیستم را وادار به آزادسازی موادی به نام «سایتوکاین» میکنند و این مواد پس از عبور از سد نامبرده، به مغز وارد میشوند. سایتوکاینها نوعی پروتئین هستند که به عنوان عامل انتقال پیام میان سلولهای عصبی عمل میکنند و با توجه به انواع بسیار زیاد و گیرندههای متنوعی که دارند طیف گستردهای از اثرات، از رشد گرفته تا مرگ سلولی، را باعث میشوند.
از سویی، آلایندههای هوا میتوانند از مسیر بینی به اهدافی چون پیاز بویایی مغز دست یابند. هریک از مسیرهای یاد شده در نهایت آلایندهها یا اثر آنها (مانندسایتوکاینها) را به سلولهای بافت سفید مغز میرساند. آلایندهها این سلولها را نیز وادار به تولید و ترشح مواد التهابی و سایتوکاینها میکنند. مواد اخیر نیز منجر به واکنشهایی در سلولهای عصبی مغز میشوند؛ مانند التهاب سلولها، افزایش تولید رادیکالهای آزاد و تجمع پروتئینها که همگی فرآیندهایی مضر هستند. این فرآیندها در آخر به مرگ سلولهای مغزی میانجامند.
تأثیر آلودگی هوا بر سلامت روان
اثر آلودگی هوا بر افسردگی در برخی کشورها ارزیابی شده و نتایج متناقضی داشته است. هرچند در مطالعات موردی اغلب نشان داده شده که وجود خلق افسرده در ارتباط با آلودگی هواست، در بررسی همهگیرشناسی، نتایج کشورها یکدست نبوده است. به طور مثال، در یک مطالعه بزرگ روی یک جمعیت هفتاد هزار نفره، در هلند ارتباط خلق افسرده مردم با آلودگی هوا نشان داده شد، در حالی که این ارتباط در نروژ وجود نداشت. در واقع عوامل مختلفی در بروز افسردگی به دلیل حضور در مناطق آلوده دخیل است و شروطی از قبیل غلظت بالای آلایندهها و احتمالاً مدت طولانی مواجهه با هوای آلوده اهمیت زیادی دارد. لازم به ذکر است که در این پژوهشها بیشتر بر علامت «افسردگی» تکیه بوده و نه «اختلال یا بیماری افسردگی». بنابراین آنچه در این مورد تا کنون میدانیم عمدتاً ارتباط آلودگی هوا با کاهش سطح سلامت روان است و نه الزاماً علیت آن در افزایش شیوع بیماریهای روانی. هرچند بر پایه یک استنتاج منطقی میتوان نتیجه گرفت که اثر آلودگی هوا در کاستن از سطح سلامت روان افراد جامعه و افزودن بر تنشها و نارضایتیهای آنان میتواند به افزایش شیوع بیماریهای مذکور بینجامد و از سوی دیگر، ممکن است به تشدید علایم یا عود اختلال روانپزشکی در افرادی که از پیش به آن مبتلا بودهاند منجر گردد. به هر حال، دستکم در یک مطالعه در کره جنوبی، آلودگی هوا به عنوان یک عامل خطر بروز اختلال افسردگی منجر به مراجعه به اورژانس، در افراد مبتلا به بیماری قلبی-عروقی، دیابت و آسم شناسایی شده است. البته هرگونه نتیجهگیری از این دست نیاز به پژوهشهای بیشتری دارد.
اما مهمتر از افسردگی و اضطراب که شواهدی نسبی مبنی بر ارتباط آنها با آلودگی هوا در دست است، موضوع بروز اختلال یا افت در کارکرد مغزی افراد است. این کارکرد مغزی که در اصطلاح، «کارکرد شناختی» (cognitive) نامیده میشود شامل بسیاری از تواناییهای ما در کارهای مرسوم روزمره و اجرای وظایف در زندگی فردی و اجتماعی است. توجه، تمرکز، حافظه و توانایی درک مفاهیم و پردازش اطلاعات از جمله کارکردهای «شناختی» افراد است. با مقایسه افرادی که در معرض آلودگی شدید و طولانیمدت هوا بوده و کسانی که در سایر مناطق میزیستهاند، تفاوت قابل توجهی در کارکردهای شناختی دیده شده است. هرچند این خطر برای کودکان که در سنین تکوین کارکردهای مغزی خود هستند بیشتر است، احتمال افت تواناییهای مغزی بزرگسالان ساکن در مناطق آلوده نیز وجود دارد. حتی مواجهه با هوای آلوده در دوران جنینی، با مشکلاتی در توجه و علایم اضطرابی و افسردگی کودک در آینده همراه بوده است. تغییرات مغزی کودکان در بررسی تصویر برداری مغز با MRI نیز نشان داده شده و نشانههای التهاب و صدمه مغز در کورتکس پرهفرونتال دیده شده است. در بررسی موشهای مواجه با آلایندهها نیز تغییرات واضحی در سلولهای عصبی یکی از مراکز عمده مرتبط با حافظه (به نام هیپوکمپ) مشهود بوده است.
به این ترتیب، تغییرات شناختی که از جمله به شکل کمبودن ضریب هوشی کودکان و افت قابلیتهای فکری بزرگسالان متظاهر میشود به آلایندههای هوا نسبت داده شده است. اما آیا این تغییرات در حدی است که افراد مواجه با آلودگی، در آینده در معرض ابتلای بیشتر به زوال عقل (دمانس) باشند؟ در این مورد روی مغز سگها مطالعاتی انجام شده و جالب است که تغییرات مغزی مشابه با تغییرات مشهود در بیماری آلزایمر در آنها یافت شده است؛ تغییراتی از قبیل پلاکهای آمیلویید و درهمتنیدگیهای تارهای عصبی (neurofibrillary tangles).
اخبار آگاهیبخش و اخبار نگرانکننده
عموماً اخبار و اطلاعاتی که به دست میآوریم یک سوی ماجراست و برداشت و تفسیری که از این اخبار و اطلاعات داریم سوی دیگر آن. آنچه احساس و رفتار ما را در قبال دانستهها تعیین میکند، درواقع سوی دوم ماجراست. به عنوان نمونه، فردی با شنیدن خبر ابتلای خود یا دیگری به بیماری ام.اس. (اسکلروز مولتیپل) ممکن است در ابتدا بهتزده و تا مدتی ناامید از ادامه زندگی شود. اما همین فرد ممکن است پس از دریافت آموزش کافی در مورد سیر بیماری خود برداشتی کاملاً متفاوت پیدا کند و حتی یک زندگی پرتلاشتر از پیش را پی بگیرد. یا فردی با خواندن خبر یک قتل در صفحه حوادث روزنامه، شهر را بسیار ناامن پندارد. رسانهها – چه رسانههای عمومی، چه شبکههای اجتماعی، و چه فردی که در یک گفتوگوی خصوصی موضوعی را منتقل میکند – نقش مهمی در شکلگیری برداشت و تفسیر ما از اخبار و اطلاعات دارند. همچنین گیرنده رسانهها (ما!) که نقش نهایی را در تفسیر شخصی دادهها دارد بسیار تأثیرگذار است. افرادی که اغلب در تفسیر اخبار عجله میکنند، به بزرگنمایی مشکلات میپردازند، فاجعهپنداری میکنند، به اعتبار منبع خبر توجهی ندارند، و واکنشی تکانشی (ناگهانی و بدون تفکر کافی) به رویدادهای روزمره نشان میدهند، در معرض خطر سوءبرداشت از اخبار و اطلاعات و به تبع آن رفتار نامتناسب و از دست رفتن سلامت روان خود هستند. در مورد موضوع آلودگی هوا نیز، هرچند موضوعی بسیار مهم و تأثیرگذار است، واکنشهای هیجانی و تکانشی بیش از آن که گامی به پیش در جهت حل معضل باشد، گامی به پس و افزاینده اثرات مضر معضل است. به این معنا که با دامن زدن به احساس ناامنی، حس ناکامی و تنش عمومی ضربه دیگری به کیفیت زندگی و سلامت روان خود و جامعه میزنیم.
پیشگیری از عوارض
در اینجا موضوع بحث تنها سلامت روان است و نه پیشگیری کلی از سایر عوارض آلودگی هوا که بدیهی است از اهمیت زیادی برخوردارند. همانطور که گفته شد برداشت و تفسیر ما از موضوع بسیار تعیین کننده است. بنابراین لازم است شدت خطر از طریق منابع معتبر اطلاعرسانی شود و ما هم تلاش کنیم تنها از آن طریق به اطلاعات برسیم. واقعیت آن است که مدتهاست درگیر مسایل زندگی مدرن هستیم و به جز آن خطرات بیماریها و حوادث طبیعی و غیرطبیعی همواره وجود دارد. با این حال در حالت عادی بدون تفکر روزانه به همه این مشکلات و خطرات به زندگی خود ادامه میدهیم، چرا که تحمل واکنش هیجانی به این مخاطرات خود بسی دشوارتر از ابتلا به آنهاست. پس کنترل هیجانات خود و اطرافیان اهمیت بهسزایی دارد و در صورت ناتوانی در اجرای آن کمک گرفتن از خبرگان امر میتواند راهگشا باشد.
از سوی دیگر هرچند محدودیتهایی در زندگی روزمره در ایام اوج خطرات آلودگی هوا، دشواریهایی را به همه تحمیل میکند، ادامه معمول سایر فعالیتها به تداوم حس «عادی بودن» شرایط کمک خواهد کرد. به یک معنا، افراد باید یاد بگیرند که چگونه از اوقات فراغت تحمیل شده خود به بهترین شکل سود ببرند و آن را هرچه بیشتر گوارا سازند. چه بسا در این شرایط و هر شرایط دشوار دیگری دستاوردی بیابند که در روزمرگی نیافتهاند!