دکتر عاطفه قنبری جلفایی، روانپزشک
[برگرفته از جام جم آنلاین، ۱۳۹۱/۱/۲۴]
ام.اس. (MS یا Multiple Sclerosis) بیماری مزمنی است که میتواند تأثیرات عمیقی بر عملکرد بیماران و کیفیت زندگی آنان بگذارد. بیش از نیمی از بیماران مبتلا علاوه بر علایم جسمی، از مشکلات شناختی و روانی- اجتماعی در رنجند. به طوری که شیوع افسردگی در این بیماران سه برابر جمعیت عمومی است.
ام.اس. یک بیماری با حملات تشدید و دورههای بهبودی غیر قابل پیشبینی است که همین خصوصیت و علایم جسمی آن میتواند منجر به محدودیت فرد در زمینههای آموزش، اشتغال، باروری، روابط اجتماعی و پرداختن به سرگرمیهای مورد علاقه شود. به هر حال، هر بیمار با توجه به ویژگیهای شخصیتی خود و شرایط محیطی و حمایت پیرامونش درک متفاوتی از بیماری و واکنش متفاوتی به آن دارد و در نتیجه، بیماریاش سیر متفاوتی خواهد داشت.
به محض اینکه فرد از ابتلا به این اختلال آگاه میشود، احساسات و دلنگرانیهای متفاوتی را تجربه میکند. نخست آنکه تصویر ذهنی اغلب افراد از ام.اس.، یک بیماری پیشرونده و ناتوانکننده است که ظرف مدت کوتاهی منجر به زمینگیر شدن فرد میشود، در حالی که سیر بیماری فقط در درصد کمی از بیماران مبتلا اینگونه است. متأسفانه عدم آگاهی بیماران و عدم اطلاعرسانی دقیق پرسنل پزشکی به تصویر مذکور دامن میزند. بنابراین به محض اطلاع از ابتلا، ترس از ناتوانی و سربار خانواده شدن، اولین ترسهایی است که فرد با آن دست و پنجه نرم میکند. به علاوه، انطباق روانی با ابتلا به یک بیماری مزمن، یک فرایند چند وجهی، انرژیبر و زمانبر است که فرد برای موفقیت در آن نیاز به یاری دارد و اگر حمایت مورد نیاز صورت نپذیرد، فرد دچار افسردگی و اضطراب خواهد شد؛ علایمی که منجر به کاهش کیفیت زندگی و افت عملکرد حتی بیش از میزان مورد انتظار می شود.
بنابراین باید به فرد کمک شود تا برای انطباق با شرایط جدید توانمندیها، نیازها، اهداف، ارزشها، نقشها و روابطش با اطرافیان را بازنویسی و از نو تعریف کند و شرایط جدید را بپذیرد. در این مسیر، توسل به معنویات، حمایت خانواده و تلاش برای یادگیری روشهای مقابلهای کارآمد، مدیریت استرس و مدیریت زمان میتواند بسیار سودمند باشد. فرد باید از تمام منابع در اختیار کمک بگیرد:
- از متخصصان مغز و اعصاب (نورولوژیست) که علاوه بر درمان، وظیفه ارائه اطلاعات دقیق و معرفی مراکزحمایتی دولتی و غیردولتی و اطمینانبخشی به بیمار و خانواده را به عهده دارند.
- از روانپزشکان که وظیفه آموزش مهارتهای لازم جهت انطباق با شرایط جدید را به عهده دارند و میتوانند محیط امنی برای بیماران فراهم کنند تا در آن آزادانه از نگرانیهای خود بگویند؛ نگرانیهایی که از بر زبان آوردنش ترس دارند ولی همیشه و همه جا با آنهاست.
- از خانواده، دوستان و همکاران هر کدام بسته به بضاعتشان؛ از یکی برای کمک در انجام وظایف و از دیگری برای حمایت عاطفی.
یادمان نرود که کمک گرفتن خود نوعی مهارت است و بیمار باید بین نیاز به استقلال و درخواست کمک تعادل برقرار کند. گاهی برقراری ارتباط با بیمارانی که با توسل به این موارد سالهاست کیفیت زندگی خود را حفظ و پیشرفت بیماری را متوقف کردهاند، میتواند بیمار و خانواده را به تأثیر شگفتانگیز روان بر جسم واقف ساخته، آنان را به پیشآگهی مطلوب بیماری امیدوار سازد.