اختلال شخصیت‌ وابسته چیست؟

Boy in a Red Waistcoat
اثری از «Paul Cézanne»

دکتر سامان توکلی، روان‌پزشک

برگرفته از هفته‌نامه سلامت، آبان ۱۳۹۱؛ باعنوان «اختلال شخصیت‌ وابسته یعنی چه؟» 

کودک در بدو تولد، موجودی کاملاً وابسته و ناتوان است و اگر مادر یا مراقب اولیه‌اش به او رسیدگی و از او حمایت نکند، قادر به ادامه‌ حیات نخواهدبود. به مرور و با رشد فکری و جسمی انسان از میزان این وابستگی به طرز چشمگیری کاسته می‌شود، اما مشکل وقتی پدیدار می‌شود که وابستگی اولیه با شدت و در تمام امور ادامه پیدا کند. گاهی رشد شخصیت انسان به گونه‌ای است که ویژگی‌های وابستگی در او به شکل بارز باقی می‌مانند و با شکل دادن الگوهای پایدار و فراگیر فکری، احساسی و رفتاری، به ویژگی‌های شخصیتی فرد تبدیل می‌شوند. گاهی این ویژگی‌های شخصیتی آنچنان شدید و فراگیرند که باعث بروز اختلال در عملکرد اجتماعی، تحصیلی، شغلی و خانوادگی فرد می‌شوند: اختلال شخصیت وابسته.

منظور از شخصیت، الگوهای پایدار و فراگیری است که به نحوه تفکر، احساس و رفتار افراد مختلف مربوط می‌شود. این الگوها باعث گوناگونی و تنوع شخصیتی انسان‌ها می‌شوند و براساس آنها می‌توانیم حدس بزنیم هر کس در هر شرایطی ممکن است چگونه رفتار کند. شخصیت دو جزو اصلی دارد؛ جزو اول جزو وراثتی و زیست‌شناختی شخصیت است که «مزاج» نام دارد و از بدو تولد و پیش از تأثیر گرفتن از شیوه‌های تربیتی و تعاملی خانواده و محیط در کودکان وجود دارد و باعث تمایز آنها از یکدیگر می‌شود؛ مثلاً بعضی کودکان از همان بدو تولد آرام هستند، به موقع می‌خوابند و تغذیه‌شان خوب است اما بعضی دیگر از بدو تولد ناآرام‌اند و سازگاری خوبی با محیط اطراف ندارند، زمان غذا خوردن و خوابیدنشان مشخص نیست و نگهداری از آنها دشوارتر است. در واقع، مزاج، ویژگی‌ای است که قبل از برقراری تعامل با محیط و والدین در کودک وجود دارد.

جزو دوم شخصیت «منش» نامیده می‌شود که به تدریج و با تأثیرپذیری از محیط و شیوه‌های تعاملی و تربیتی خانواده شکل می‌گیرد. منش به شدت تحت‌تأثیر جزو بیولوژیک یا مزاج قرار دارد. نوع برخورد مادر با کودکی که آرام است و زمان تغذیه، اجابت مزاج، خواب و بیداری منظمی دارد، با نوع برخورد همان مادر با کودک ناآرامی که خواب و بیداری بی‌نظمی دارد و نگهداری از او سخت است، متفاوت خواهد بود. شخصیت ما ۵۰ درصد تحت‌تأثیر آن جزو ژنتیکی و سرشتی (مزاج) است و ۵۰ درصد تحت‌تأثیر جزو محیطی و پرورشی (منش). پس این دو کودک (کودکان آرام و ناآرام) دو شخصیت متفاوت خواهند داشت. ویژگی‌های شخصیتی به تدریج در فرد شکل می‌گیرند و در نوجوانی به شکل یک الگوی پایدار درمی‌آیند و باعث می‌شوند انسان‌ها رفتار، افکار و احساس‌های منحصر به فردی داشته باشند که آنها را از یکدیگر متمایز می‌کند.

 ویژگی‌های اختلال شخصیت وابسته

افراد مختلف ویژگی‌های شخصیتی متفاوتی دارند. بنابراین داشتن برخی ویژگی‌های شخصیتی متفاوت با دیگران، به معنای وجود بیماری یا اختلال در فرد نیست. وقتی مسأله اختلال شخصیت وابسته مطرح می‌شود که فرد دچار اختلال، شرایط خاصی داشته باشد و در جنبه‌های مختلف تفکر، احساس و رفتار واکنش‌های غیر‌عادی نشان بدهد؛ مثلاً انعطاف‌پذیر نباشد، یعنی در شرایط و موقعیت‌های خاص نتواند تفکر، احساس یا رفتاری متناسب با شرایط از خود بروز دهد. چنین رفتاری باعث می‌شود فرد برای خود یا دیگران ناراحتی ایجاد کند و عملکرد شغلی، تحصیلی، خانوادگی یا اجتماعی‌اش مختل شود. باید توجه داشت که انسان موجودی اجتماعی و دارای روابط دوجانبه با دیگران است. یعنی همه انسان‌ها، در تمام طول زندگی‌ نوعی وابستگی متقابل و منطقی با اطرافیان دارند. آنها به یکدیگر خدمات می‌دهند و از هم خدمات می‌گیرند. در اختلال شخصیت وابسته، وابستگی معمولاً یک‌طرفه است و فرد دچار این اختلال فقط می‌خواهد نیازهای عاطفی و جسمی‌اش را به‌وسیله دیگران برطرف کند و اگر به خواسته‌هایش پاسخ داده نشود، احساس اضطراب و ناامنی می‌کند و اعتماد به نفسش را از دست خواهد داد و بر این اساس ممکن است رفتارهای خاصی از خود نشان دهد.

به‌طورکلی می‌توان شش ویژگی‌ اصلی افراد مبتلا به اختلال شخصیت وابسته را به این شکل بیان کرد:

۱) آنها قادر به تصمیم‌گیری نیستند و حتی برای تصمیم‌گیری‌های روزانه خود به کمک دیگران نیاز دارند. این کمک را هم معمولاً از کسی می‌گیرند که وابستگی خاصی به او دارند.

۲) مسؤولیت امور زندگی‌شان را نمی‌پذیرند و آن را بر عهده ‌افراد دیگر می‌گذارند.

۳) از مخالفت با دیگران هراس دارند و سعی می‌کنند نظر خودشان را نگویند، چون ممکن است این کار باعث طرد شدن و از دست رفتن رابطه وابسته‌شان شود.

۴) اعتماد به نفس بسیار پایینی دارند و اغلب نمی‌توانند کاری را آغاز کنند. از اینکه کاری را ناقص انجام دهند و مورد قضاوت منفی دیگران قرارگیرند، به شدت بیم دارند.

۵) تنهایی برایشان مانند مرگ است و اصلاً نمی‌توانند از خودشان مراقبت کنند. بعد از قطع یک رابطه، احساس اجبار می‌کنند که فوراً وارد رابطه دیگری شوند. گاهی هم چند رابطه همزمان دارند تا بتوانند در هر موقعیتی یک نفر را در کنارخود داشته باشند و بر ترس ناشی از احساس طرد شدن از سوی یکی از این افراد غلبه کنند.

۶) گاهی برای اطمینان از تأیید دیگران دست به کارهایی می‌زنند که اصلاً با آن موافق نیستند. این کار را برای این انجام می‌دهند که می‌خواهند همیشه حمایت و رضایت دیگران را داشته باشند.

وابستگی فرزندان رو به فزونی است

فرد دچار اختلال شخصیت وابسته مستعد برقراری رابطه وابسته با افراد مختلف است که آن فرد هر کسی می‌تواند باشد. اولین رابطه‌های وابسته کودکان به طور طبیعی با مراقبت‌کنندگان اولیه‌شان (مانند مادر و پدر) است ولی آنها میل دارند چنین روابطی را با دیگران نیز تجربه‌کنند. به نظر می‌رسد الگویی از فرزندپروری در یکی دو نسل اخیر و به خصوص در طبقات اقتصادی‌- اجتماعی متوسط به بالا شکل گرفته که هم در کلینیک و بین مراجعان به مطب‌های روان‌پزشکی و هم در جوانانی که به روان‌پزشک مراجعه نمی‌کنند، دیده می‌شود. در این الگوی فرزندپروری، والدین به فرزندان خود خدمات می‌دهند، بی‌آنکه انتظار قبول هیچ مسؤولیتی را از سوی او داشته باشند. حداکثر چیزی که از فرزند خواسته می‌شود، آن است که در ازای فراهم بودن همه امکانات و تأمین خواسته‌هایش، فقط درس بخواند. در این شیوه تربیتی، عملاً کودک از یادگیری و بروز بعضی از توانایی‌های بالقوه‌اش باز می‌ماند. یعنی به کودک مجال داده نمی‌شود احساس مسؤولیت‌پذیری را درون خود بپرورد، شکست و سرخوردگی را بیازماید و بازایستد و تلاش کند، توانایی مقابله با ناکامی‌ها را پیدا کند تا هنگام ناآرامی و ناراحتی به خود آرامش بدهد. چنین فرزندانی در مراحل مهم زندگی‌شان دچار نوعی معلولیت و ناتوانی و نارسی می‌شوند. یکی از نتایج این الگوی فرزندپروری، فرزندانی هستند که بیش از حد به والدین خود وابسته و به شدت از آنها متوقع‌اند و توان حل و فصل مشکلات خود را در بزرگسالی هم ندارند.

حس مسؤولیت‌پذیری و تحمل سرخوردگی و ناکامی باید از همان دوران کودکی تمرین و به کودک یاد داده شود. از همان ابتدا باید وظایفی را متناسب با مرحله رشد برعهده کودک گذاشت تا خطا کند و روش درست را بیاموزد، زمین بخورد تا ایستادن و راه رفتن را بیاموزد، ناکامی و سرخوردگی را تجربه کند تا تحمل زندگی بزرگسالی را که ناگزیر با بسیاری ناکامی‌ها همراه است، داشته باشد. خانواده‌ها این شیوه تربیتی را کاملاً خیرخواهانه در پیش می‌گیرند، غافل از آنکه نتیجه آن فرزندی وابسته و ناتوان خواهد بود. چنین فرزندی وقتی وارد اجتماع می‌شود به دنبال مراقب و مادر می‌گردد و وقتی ازدواج می‌کند، از همسرش انتظار مراقبت مادرانه دارد و اگر همسر نتواند یا نخواهد چنین نقشی را به عهده بگیرد، ناسازگاری‌ و مشکلات بین زوج اتفاق می‌افتد. بدتر از آن زمانی است که هر دوطرف چنین ویژگی‌ای داشته باشند و هر دو به دنبال مادر و حامی باشند. در این صورت هم این روابط پایدار و مسؤولانه نخواهد بود. بسیاری از افراد دچار اختلال شخصیت وابسته از مشکل خود آگاهی ندارند و وقتی به مشکلی در روابطشان برمی‌خورند، تصور می‌کنند دیگران باید از آنها مراقبت می‌کرده‌اند و آنها هستند که وظایف خود را به درستی انجام نداده‌اند.

 چه باید کرد؟

باید از خانواده‌ شروع کرد و شیوه‌های فرزندپروری به درستی آموزش داده شود. نگذاشتن مسؤولیت برعهده فرزند نه تنها رفتاری مفید نیست، بلکه می‌تواند باعث ناتوانی او در آینده شود. باید از همان ابتدا مسؤولیت‌های کوچک و سبکی را متناسب با توانایی‌های کودک به او واگذار کنید تا به مرور آنها را بیاموزد و تمرین کند. به کودک اجازه‌ دهید خطا کند و شکست بخورد تا بعدها بتواند در بزرگسالی هم تحمل شکست و ناکامی را داشته باشد و ترس از شکست و ناکامی باعث احساس ناتوانی او در انجام کارهایش و وابستگی‌اش به دیگران نشود. اما اگر به هر دلیل اختلال شخصیت وابسته در فردی شکل گرفت؛ مؤثرترین راه، روان‌درمانی است. مؤثربودن روان‌درمانی به انگیزه کافی درمان‌جو و زمان مناسب نیاز دارد. رویکردهای روان‌درمانی مختلفی برای درمان اختلال‌های شخصیت وجود دارد؛ مانند درمان‌های تحلیلی و درمان شناختی- رفتاری. گرچه تکنیک این رویکردها با هم تفاوت دارند، همه یک ویژگی دارند؛ برای درمان همه اختلال‌های شخصیت به زمان طولانی نیاز است. با این حال، اغلب افرادی که دچار اختلال‌ شخصیت هستند، می‌توانند با مراجعه به روان‌پزشکان و روان‌شناسان بالینی تا حد زیادی درمان شوند و بر مشکل‌های خود غلبه کنند.


Share

پاسخ دهید