دکتر محمد اربابی، روانپزشک (۱۳۹۴/۴/۱۳)
[برگرفته از هفتهنامه سلامت، با عنوان «سالمندان کمتر از مرگ میترسند»]
مرگ مسألهای مهم در تفکر انسان است و در روانپزشکی تحتعنوان مرگشناسی یا تاناتولوژی به آن پرداخته میشود. «تاناتوس» نام الهه مرگ در اساطیر یونانی است. او و برادرش «هوپنوس» (الهه خواب)، فرزندان نوکس (شب) و مورد تنفر خدایان بودند. مرگاندیشی و مرگهراسی از جنبههای مهم فکری در تاریخ و فرهنگ ملل مختلف است. چگونگی نگاه افراد به مرگ، فلسفه مرگ را نسبت به زندگی نشان میدهد. مرگ در کمین همه انسانهاست. انسانها در طول تاریخ هرگز نتوانستهاند از مرگ رهایی یابند. آنها همواره سعی کردهاند به اشکال مختلف و با تلاش برای جاودانگی با پدیده مرگ مقابله کنند. تظاهر در جاودانگی را میتوان در اهمیت و رشد علوم پزشکی برای نامیرایی، مومیایی کردن اجساد و به جاگذاشتن نمادها و توتمها (اجسامی نمادین) دید.
مرگ در علم پزشکی به معنای قطع همه فعالیتهای حیاتی بدن مثل ضربان قلب، تنفس و از کار افتادن کارکرد مغز و همه اعضاست. دیدگاه مردم نسبت به از بین رفتن بعد جسمانی یا مرگ اعضای بدن، مشترک و یکنواخت نیست و هر کس بر اساس شیوه تفکر و فرهنگ خود، مرگ را در ذهن تفسیر میکند. برخی نگرشی جاودانه به مرگ دارند و آن را به شکل گذار از یک نوع حیات به نوع دیگر نگاه میکنند. برخی نیز نگرشی ماتریالیستی و مادی دارند و مرگ را پایان زندگی میدانند.
از دیدگاه روانشناختی، تصور ذهنی انسان از مرگ در قالب یک طیف، قابل طرح است؛ یک سر این طیف، درون فردی است؛ یعنی فرد با خود فکر میکند که چه عاقبتی خواهد داشت و بعد از مرگ چه خواهد شد، اما سر دیگر طیف بینفردی است؛ یعنی اندیشیدن درباره مرگ خود و تأثیر آن روی دیگران یا مرگ عزیزان و تأثیر آن در زندگی خود.
مراحل تکاملی نگرش انسان به مرگ
کودکان قبل از پنج سالگی مفهوم مرگ را نمیدانند و این موضوع برایشان قابلفهم نیست، ولی در پنج سالگی مرگ را جدایی فرض میکنند. از ۵ تا ۹ سالگی نگاهی نباتی دارند و فکر میکنند همانطور که گیاه از بین میرود، انسان هم از بین میرود. در ۱۰ سالگی نگرش کودک نسبت به مرگ واقعی میشود و درمییابد مرگ پایان حیات است و زندگی متوفی در دنیای واقعی به اتمام میرسد. از این سن به بعد انسانها ترس از مرگ را درک میکنند.
فکر به مرگ اضطرابآور است
خیلی از انسانها وقتی به مرگ فکر میکنند، دچار اضطراب و نگرانی میشوند. این اضطراب کاملاً طبیعی است. اضطراب بهدلیل دل کندن همه آنچه در این دنیا دارند و نداشتن تجربه مرگ و اسرار آن است، اما اضطراب و هراس از مرگ گاهی بیمارگونه است. تفکر درباره مرگ و ترس از آن از علامتهای شایع اختلال پانیک (هراس) و وسواس است. بیماران مبتلا به اختلال هراس و وسواس فکر میکنند که حملههای هراس منجر به مرگ آنها خواهد شد.
سالمندان کمتر از مرگ میترسند
ترس از مرگ در خانمها بیشتر از آقایان دیده میشود ولی هرچه سن افراد افزایش مییابد، ترسشان از مرگ نیز کمتر میشود. افرادی که سن بالایی دارند، بهدلیل کهولت سن خود را بیشتر به مرگ نزدیک میبینند و چندان هم از آن نگران نیستند. نگرانی سالمندان بیشتر به این دلیل است که طول عمر زیاد باعث ناتوانی و سربارشدنشان شود.
برخورد چندمرحلهای انسانها با مرگ
وقتی سالمند یا جوان مستقیم با پدیده مرگ مواجه میشود و به دلایلی مرگ خودش را قریبالوقوع میبیند؛ مثلاً دچار بیماری صعبالعلاجی میشود، چند مرحله را تا پذیرش مرگ طی میکند. البته همه افرادی که مرگشان قریبالوقوع است، الزاماً این مراحل را یک به یک طی نمیکنند و ممکن است در یکی از این مراحل باقی بمانند یا خیلی زودتر آن را بپذیرند. براساس نظریه کوبلر راس، فرد در مواجهه با مرگ مراحل زیر را تجربه میکند:
- مرحله اول انکار است که فرد فکر میکند اشتباهی شده و قریبالوقوع بودن مرگ را انکار میکند. این پدیده از روشهای ساده سازگاری در بحرانهای ناخوشایند زندگی است که منجر به تسکین موقت در مقابل اضطراب ناشی از مرگ میشود.
- مرحله بعدی خشم است. خشم از اینکه چرا این اتفاق افتاده است. در این مواقع ممکن است فرد خدا، طبیعت و سرنوشت را زیر سؤال ببرد.
- مرحله بعدی چانهزنی است؛ انسانها با توجه به باورهای خود شروع به چانهزنی با خدا میکنند و از او کمک میخواهند تا شاید این اتفاق ناگوار به تأخیر بیفتد. التماس به خدا باعث تسکین و آرامش میشود.
- مرحله بعد، مواجهه با افسردگی است و فرد از اینکه هر آنچه دارد از قبیل مال و اموال، خانواده و… که سالها برای به دست آوردنشان زحمت کشیده بود باید ترک کند، سرخورده و افسرده میشود.
- در نهایت، پذیرش واقعیت است و فرد قبول میکند مرگ قریبالوقوع است و باید با آن کنار بیاید.
اما رویکردهای معنوی، پذیرش مرگ را آسانتر میکند و باعث میشود فرد از همان ابتدا مراحل اولیه را تجربه نکند و به خوبی آن را بپذیرد و آماده شود. میتوان این رویکرد را در کلام مولانای روم به خوبی دید: «به روز مرگ چو تابوت من روان باشد/ گمان مبر که مرا درد این جهان باشد/ برای من مگری و مگو دریغ دریغ/ به یوغ دیو در افتی دریغ آن باشد/ جنازهام چو ببینی مگو فراق فراق/ مرا وصال و ملاقات آن زمان باشد/ مرا به گور سپاری مگو وداع وداع/ که گور پرده جمعیت جنان باشد/ فروشدن چو بدیدی برآمدن بنگر/ غروب شمس و قمر را چرا زیان باشد/ تو را غروب نماید ولی طلوع بود/ لحد چو حبس نماید خلاص جان باشد/ کدام دانه فرو رفت در زمین که نرست/ چرا به دانه انسانت این گمان باشد/ کدام دلو فرو رفت و پر برون نامد/ ز چاه یوسف جان را چرا فغان باشد/ دهان چو بستی از این سوی آن طرف بگشا/ که های هوی تو در جو لامکان باشد»
وقتی با فرد در حال موت مواجهیم، باید برخی اقدامها را انجام دهیم تا بتوانیم شرایط بهتری را برای مقابله او با مرگ فراهم کنیم. در این زمینه چند اصل باید رعایت شود که میتوان به توصیههای زیر اشاره کرد:
- به نگرانی فرد توجه کنید و با او همراه شوید. تا آخرین لحظه از او مراقبت کنید و حتی طوری رفتار کنید که فکر کند همچنان کارآمد است. تصمیمگیری را به عهده خودش بگذارید.
- سعی کنید ارتباط او با دیگران قطع نشود. خانواده، پدر و مادر یا فرزندان، نوهها و… باید در کنارش باشند. وجود بستگان باعث آرامش فرد در حال موت میشود. حضور کودکان و نقش آنها در بهبود روحیه فرد سالمند کمک بسیاری میکند. در صورت وجود شرایط مناسب، به کودکان اجازه دهید در کنار فرد سالمند باشند.
- فراهم کردن فضای مفرح باعث ارتقای روحیه و غمگین بودن اطرافیان باعث بدتر شدن حال فرد در حال موت میشود.
آمادگی ذهنیمان درباره مرگ را افزایش دهیم
مرگ پدیده واقعی و یک حقیقت در زندگی ماست که از آن گریزی نیست. چه خوب است همه انسانها، بهخصوص سالمندان، از نظر ذهنی آمادگی مناسبی با آن داشته باشند. یکی از روشهایی که باعث میشود انسانها با این پدیده زودتر کنار بیایند، معنا دادن به زندگی و معنا دادن به مرگ است. به عبارتی، اگرچه مرگ مترادف پایان زندگی است، مفهومی متناقض در آن وجود دارد و آن این است که همین تفکر میتواند مولدی در معنیدادن به زندگی باشد و انسان در این چند صباح بر شور و حال زندگی بیفزاید و از آن لذت ببرد. با چنین باوری به هستی، میتوان معانی خاصی در ذهن نسبت به مرگ ایجاد کرد که پدیده مرگ را ملموستر و قابل فهمتر میکند.