دکتر امیر شعبانی، روانپزشک (۱۳۹۴/۱/۲۳)؛ اینستاگرام نویسنده
[یادداشتی از هفتهنامه سلامت]
بیشتر مردم سانحه یا حادثهای دلخراش یا سهمگین را از سر گذرانیدهاند و در این مواجهه با چگونگی سیر رویدادها و تبعات آن آشنا شدهاند. با این حال، گاه این سانحه به قدری جانکاه است که طاقت فرد را جا گذاشته و اثری عمیق بر روان او میگذارد. تجاوز جنسی یکی از این سوانح سهمگین است که با تخریب اعتماد به نفس قربانی و حس کنترل او بر بدن خود، خاطرهای مهیب را بر ذهن حک میکند و کارکرد فرد را در جنبههای گوناگون زندگی متأثر میسازد. فرد قربانی، احساس استقلال جسمانیاش را که همواره بدیهی میپنداشته، از دست رفته میبیند و تجاوز دیگران به حریم بدنش را که امری بیتردید ممنوع میدانسته از این پس ممکن مییابد. به این شکل، باورهای یقینی او که مایه اطمینان خاطرش بودند دستخوش تردید میگردد و آرامش معمولش را به اضطراب و تنش بدل میکند. در این شرایط، مواجهه با فرد متجاوز، عامل رجعت خاطرات رویداد فاجعهبار خواهد بود و در خواب و بیداری چنین خاطراتی او را رها نخواهد کرد.
واقعیت آن است که تبعات روانی رویارویی با سوانحی چون تصادفات شدید، سیل، زلزله، بمباران، و تجاوز جنسی ممکن است به درازا نکشد، ولی در بسیاری از موارد با مزمن شدن این تبعات، اختلالی شکل میگیرد که بدون مداخله درمانی توانفرسا خواهد بود و فرد ممکن است هرگز به کارکرد پیشین خود بازنگردد. بنابراین پیش از بروز اختلال، مداخله پیشگیرانه ضروری است و البته بدون شناسایی به موقع رویداد و آگاهی از چگونگی مداخله صحیح، پیشگیری صورت نخواهد گرفت.
هرچند ناتوانی فرد قربانی از رویارویی با بازخوانی خاطره حادثه مانع عمده شناسایی آن و آغاز مداخله است، یکی از موانع مهم مداخله به موقع، هراس فرد قربانی از افشای ماجراست. این هراس ممکن است دلایلی متفاوت داشته باشد. شرم حاصل از ماهیت ماجرا و دشواری توضیح آن یکی از اینهاست. ترس از فرد متجاوز که در بسیاری از موارد از آشنایان یا نزدیکان است نیز میتواند مانع افشاگری شود. در واقع، فرد قربانی ممکن است نه تنها از خود عامل تجاوز هراسان باشد، بلکه در شرایطی که فرد متجاوز از بستگان نزدیک است، پیشبینی آشفتگی جدی در روابط میان اعضای فامیل پس از آشکار شدن رویداد، از افشاگری جلوگیری میکند. مانع دیگر شناسایی به موقع حادثه، نگرش برخی از افراد جامعه نسبت به گزارش چنین حادثهای است. به عنوان نمونه، حتی در بررسی واکنش افراد پرسنل ارگانهای ارائهدهنده خدمات بهداشتی، دیده شده که ممکن است ادعای فرد قربانی را باور نکنند. از سوی دیگر، بسیاری از افراد، خودِ قربانی تجاوز را به نوعی مسؤول بروز رویداد میدانند و به جای همدلی و حمایت از او، شدت تنش را در او میافزایند و شرایط دسترسی به احقاق حق و نیز شروع مداخله درمانی را از میان میبرند. به بیان دیگر، ممکن است نزدیکترین افراد فرد قربانی، او را متهم به رفتارهایی اغواگرایانه و مهیا کردن شرایطی برای رخداد تجاوز کنند و در جایگاه متهم ردیف اول بنشانند. حتی گاه خود قربانی تجاوز نیز چنین نظری پیدا میکند یا در مورد صداقت خود دچار تردید میشود. به عبارتی، پس از این حادثه و بروز نشانههای اضطرابی، از دست رفتن اعتماد به نفس و هجوم تکرارهای عذابآور صحنه فاجعه، ممکن است بازخوانی بیمارگونه ماجرا تفسیر جدیدی از آن را در ذهن قربانی بنشاند و قربانی، خود به محکومیت خود حکم کند. به این ترتیب، او دوباره قربانی میشود و در این نوبت، نه قربانی تجاوز متجاوز، بلکه قربانی باورها و نگرشهای مسلط فرهنگی پیرامون میشود؛ پیرامونی که خود نیز بخشی از آن است.
روشن است که برای یاری کارآمد این موارد، اصلاح نگرشهای ناکارآمد امری حیاتی است و در این مسیر «آموزش» را باید اساس پیشگیری از این اختلال (اختلال استرس پس از سانحه یا PTSD) دانست. آموزش باید در زمینههای مختلفی همگانی شود و در این راستا آموزش این مفاهیم به عنوان نمونه، کمک کننده است: ۱) رویداد مذکور، حادثهای خیلی بعید نیست و باید در مورد آن گوش به زنگ بود. ۲) باید دانست که افشای ماجرا امری بینهایت دشوار برای قربانی آن است و در صورت شنیدن چنین داستانی، عواقب جدی نگرفتن آن بسیار ناگوار است. ۳) این حادثه در موارد زیادی، از سوی افراد نزدیک، آشنا یا فامیل صورت میگیرد و اعتماد بیحد و مرز به چهرههای آشنا و به ظاهر موجه ممکن است خطر بروز آن را افزایش دهد. ۴) فرد قربانی بیش از همه به اعتماد افراد خانواده، احترام و همدلی آنها و محیطی کاملاً حمایتگر و امن نیاز دارد. او باید بتواند بدون هراس از عواقب افشای راز خود، آنها را در جریان بگذارد تا به این ترتیب زمینه آغاز مداخله درمانی توسط افراد حرفهای مهیا شود. ابراز موضوع نباید به شکلگیری «انگی» برای فرد قربانی یا خانواده او بیانجامد و البته رسیدن به چنین «نبایدی»، نیازمند تغییراتی در نگرشهای اجتماعی و فرهنگی است که شخصیتهای فرهنگی، نهادهای اجتماعی و رسانههای همگانی در اصلاح آن مؤثرند. بنابراین باید یادآور شد که به جز فرد قربانی، خانواده او نیز به حمایت و احترام نیاز دارد و هرگونه مداخلهای باید چنین جزیی را نیز دربرگیرد.