دکتر میترا حکیمشوشتری، فوقتخصص روانپزشکی کودک و نوجوان
به مناسبت روز نوجوان؛ برگرفته از وبسایت هفته نامه سلامت
تاریخ: ۱۴۰۱/۸/۸
مدتی است که بیحوصلگی گریبانگیرم شده و دستم به نوشتن نمیرود، احتمالا این حال و روز بسیاری از ماست در این روزهای پیچیده و بحرانزده. به نوجوانی خودم نگاه میکنم که با ترس موشکباران تلف شد و همه میگفتند نسلی آبدیدهتر شدهایم.
تا قبل از بحران کرونا وقتی با نوجوانان صحبت میکردم، این حس را داشتم که بچهها تابآوری کمی دارند و طعم گرفتاری را کمتر در زندگی چشیدهاند و غالبا بزرگترها سعی کردهاند بهجای آنها سینه سپر کنند و هر بلایی را به جان بخرند تا شاهد ناکامی فرزندانشان نباشند. اما وقتی کرونا از راه رسید و بچهها خانهنشین شدند من بالشخصه نگران این بودم که نبودن با همسالان قرار است چه آسیبهایی به آنها بزند.
دو سال از نوجوانی بچهها در کرونا به قیمت تجربههای اجتماعی متفاوت گذشت. انگار جهانی شدن، داشت به معنی واقعی کلمه اتفاق میافتاد. بچهها با همسالان خود در کل دنیا تماس برقرار کردند و متوجه شدند که دنیا فقط همین چیزی نیست که در شهر و دیار آنان میگذرد. پس از این درک آنها به این اتفاق رسیدند که میتوانند متفاوت باشند و نباید هر چیزی را که شنیدند بدون چون و چرا قبول کنند. وقتی بچههای نوجوان که از ما در خیلی از زمینهها تواناترند، تفاوتهای موجود در جامعه را دیدند شروع کردند به اعتراض که برای چه باید درس بخوانیم. مدرک داشتن که ما را به جایی نمیرساند و باید از سن کم شروع به پول درآوردن کنیم.
وقتی والدین به منبر میرفتند و از مزایای تحصیلات عالیه صحبت میکردند آنها با بیاعتنایی و خشم سعی کردند وانمود کنند که گوش میدهند ولی در عمل بر حرف خود ماندند که برای رسیدن به زندگی خوب «ثروت بهتر از علم است»، پاسخی که ما در دوران تحصیلمان به چیزی برعکس آن اعتقاد داشتیم.
در این روزگار پرتنش که فشارهای اقتصادی و اجتماعی هر روز بیش از روز قبل بر گرده خانوادهها تازیانه میزند، کمتر کسی است که نگرانی را تجربه نکند، اما برخی از والدین این اوضاع را برای فرزندان خود سختتر هم میکنند. در ادامه به توصیف خانوادهای با این شرایط میپردازم.
در کلینیک مادر و پدر با تحکم به نوجوان میگویند که بنشیند و به حرفها یا موعظههای من گوش دهد. او سعی میکند ارتباط چشمی برقرار نکند و دستان مشت شدهاش نشان میدهد که دوست دارد با مشتی بر چانه من، مرا وادار به سکوت کند. از من برایش تصویری ساختهاند که قرار است حرف آخر را بزند، اما مگر نوجوانان هر یک این اعتقاد را ندارند که خود منحصر به فرد هستند و بهتر از هر کس دیگری میتوانند برای خودشان تصمیم بگیرند. دانستم والدین از ابتدا برای گذاشتن خشت اول درمان، اشتباه جدی مرتکب شدهاند و رابطه درمانی ما یا ادامه پیدا نمیکند یا تا ثریا کج خواهد بود. به یاد دستوری که یکی از روسای محترم دانشگاهها داده بودند میافتم که قرار است جوانان خاطی را به روانپزشک ارجاع بدهند، فکر میکنم وقتی رییس مجموعهای که ادعا دارد از مهمترین نهادهای علمی کشور است از این کار برای تنبیه استفاده میکند از این والدین بیچاره چه انتظاری باید داشت.
القصه نوجوان شروع به سخن گفتن میکند که من بیش از دو ماه است که صبحها برای ادای نماز صبح بهموقع بیدار شدهام و هیچ نماز قضایی نداشتهام و این دو نفر قرار گذاشته بودند بعد از دو ماه جایزهای را که من تعیین میکنم برایم تهیه کنند، ولی حالا زیر بار تهیه تلفن همراه آیفون مدل…. نمیروند، خوب من هم هرجا که میروم میگویم که دیگر نماز نمیخوانم و با یکی از دوستانم داریم در مورد دین تحقیق میکنیم. دینی که در آن دروغ جایی ندارد. والدین میگویند چقدر بیانصافی، چرا نمیگویی در عوض ps5 برایت خریدیم، خوب لابد صلاح ندانستهایم که گوشی آیفون داشته باشی پسر عزیزم. نوجوان عصبانی میشود و اتاق را ترک میکند و من با والدینی تنها میمانم که از نوجوانی چیزی نمیدانند، از اصول تشویق و تنبیه موثر بیخبرند و کلی هم ادعا دارند. پدر شروع به سوال پرسیدن میکند، شما خودتان بچه دارید؟ آیا ما حق نداریم بخواهیم فرزندمان سادهترین فرایض دینی را انجام دهد؟ پس تکلیف گناهی که با این نماز نخواندن برای ما نوشته میشود چه میشود؟ و من به یاد جمله «این بهشت اجباری» میافتم.
روز جهانی نوجوان را به کلیه نوجوانان مظلوم کشورم تبریک میگویم و آرزو میکنم روزی شاهد آن باشیم که والدین به اهمیت آموختن ارتباط با نوجوانان پی ببرند و با این کار سلامت روان خود و نوجوانانشان را ارتقا ببخشند.