دکتر پژمان مهرداد قائممقامی، روانپزشک، یادداشتی از هفتهنامه زندگی مثبت (۱۳۹۳/۱۰/۸)
روزگاری بود که سیگار کشیدن و قلیان و در کل اعتیاد، مخصوص آقایان بود و کمتر خانمی سراغ این موارد میرفت. اما ظاهراً این مورد هم مثل خیلی چیزهای دیگر زن و مرد نمیشناسد و همه را گرفتار میکند. از آنجا که اعتیاد آثار بسیار مخربی بر سلامت جسم و روان افراد دارد و اطرافیان را هم درگیر میکند، خیلی اوقات اطرافیان برای جلوگیری از پیشرفت اعتیاد، برخوردهای نامناسبی با فرد معتاد دارند یا اقدامهای غیرعلمی انجام میدهند که فقط باعث بدتر شدن اوضاع میشود و حتی انگیزه فرد را برای ترک اعتیاد از بین میبرند. وقتی فردی در یک خانواده معتاد میشود، آنقدر این اعتیاد پنهانی نگه داشته میشود که پیشرفت زیادی میکند و عوارضی بروز میکند که باعث از دست رفتن شغل فرد میشود و او را پرخاشگر میکند و در مراحل پیشرفتهتر فرد به بیماریهای ثانویه اعتیاد مبتلا میشود. در این شرایط خانواده سه راه اشتباه را در پیش دارد؛ اول اینکه فرد را کلاً از خانه و خانواده بیرون میکنند و فرد معتاد کارتنخواب و خیابانخواب میشود و اعضای خانواده مقصر تمام مشکلاتشان را اعتیاد مرد خانواده میدانند و فرد را قضاوت میکنند؛ که این روش بسیار خشن است. رویکرد دیگری که باز هم خشن است، سپردن فرد معتاد به یکی از کمپهای غیرتخصصی و غیرمجاز ترک اعتیاد است که این روزها هم به شدت شایع شده؛ فرد برای یکی- دو ماه یا حتی مدتی طولانیتر در کمپهایی زندگی میکند که روشهای چندان علمیای ندارند و معتادان به روانپزشک و دارو دسترسی ندارند و حتی کسی به ملاقاتشان نمیرود! و همین میشود که فرد معتاد احساس میکند از خانواده طرد شده و ادامه درمان برایش سختتر میشود. اما رویکرد سوم این است که افراد خانواده متوجه خشونت و رفتارهای پرخاشگرانه و تکانشی فرد میشوند اما برای اینکه نظم و امنیت خانواده حفظ شود و بچهها آرامش داشته باشند، مدام سکوت و مخفیکاری میکنند تا فرد معتاد عصبانی نشود و زندگی روال همیشگیاش را از دست ندهد! حتی گاهی دیده میشود که در برخی خانوادهها فرد دیگری وظیفه تأمین مخارج خانواده و نیز خرج تهیه مواد مخدر فرد معتاد را هم به دوش میگیرد؛ مثلاً خانم خانه که خانهدار است، مشغول به کار میشود یا والدین یکی از همسران تأمین هزینههای خانواده و نیز ماده مخدر فرد معتاد را هم تقبل میکنند. همین رفتارها باعث میشود فرد معتاد هیچ مشکلی را حس نکند و ببیند همه چیز مرتب است؛ مخارجش هم که تأمین میشود، پس به کارش ادامه میدهد! بنابراین رفتارهای خشن و نیز رفتار سازشکارانه به هیچوجه جایز نیست و حتماً نیاز به مداخله وجود دارد.
وقتی میبینیم همسرمان معتاد شده، باید حتماً مداخله کنیم و اولین مرحله مداخله، صحبت با فرد معتاد است. البته برای این کار باید نکتههایی را در نظر گرفت؛ اول اینکه زمان گفتوگو باید در وقتی باشد که فرد خمار یا نشئه نباشد و ثبات رفتاری داشته باشد. طرف مقابل هم باید در وضعیت آرامش و ثبات فکری باشد. مثلاً اگر فردی تازه متوجه اعتیاد همسرش شده، باید مدتی به خود فرصت دهد تا عصبانیت و تنشهایش فروکش کند و بعد برای صحبت کردن اقدام کند. ضمناً بهتر است این مکالمهها به صورت دونفره و دور از حضور شخص سوم انجام شود. در این مذاکره نباید چیزی به فرد معتاد دیکته شود و به او برچسب زده یا تحقیر شود؛ چرا که فرد معتاد در مقابل جبهه میگیرد و انگیزهاش را برای مذاکره از دست میدهد. بهتر است مکالمه اینچنینی با جملاتی همدلانه آغاز شود و فرد علت گفتوگو را توضیح دهد: «من نگرانت هستم، من دوستت دارم، من نگران آینده تو و خودم هستم و…». به این ترتیب یک مصاحبه همدلانه آغاز میشود و با سؤالهای باز مثل: «به نظرت این موادی که مصرف میکنی، چه تأثیری بر خانواده (شغل، درآمد، اخلاق، رفتار با بچهها، رفتار با من و دیگران) گذاشته؟» به این ترتیب به این آگاهی میرسد که این ماده چه اثراتی بر او گذاشته است. اگر اعتیاد پیشرفته نباشد و فرد هنوز ارتباطش را با محیط واقعی از دست نداده باشد، خود متوجه است که اعتیادش باعث آسیبدیدگیاش شده و فقط انگیزه لازم را برای ترک ندارد. بنابراین طی صحبتهایمان باید سعی کنیم انگیزه لازم را برای ترک در او ایجاد کنیم و بقیه راه کنار متخصصان روانپزشکی طی خواهد شد. در واقع فرد معتاد باید به این بینش برسد که قصد کمک به او را داریم و برای این کار نباید در همدلی افراط کنیم و مثلاً نباید مسئولیت خرج و مخارج زندگی را به عهده بگیریم. او باید بداند مسئول کارهای خودش است و برای اینکه به مسئولیتهایش عمل کند، باید اعتیادش را ترک کند.
قاعدتاً بعد از یکبار مذاکره نباید انتظار معجزه داشته باشیم و فکر کنیم مثل فیلمها، فرد معتاد تا فردا متحول و برای مشاوره و ترک داوطلب میشود! در واقع، این مصاحبهها باید هر چند وقت یکبار تکرار شوند تا کمکم این بینش به فرد معتاد منتقل شود که اعتیادش روزبهروز بدتر شده و بدتر از این هم خواهد شد. او هم بهتدریج متوجه آسیبهایش میشود و چون خودش هم ناراحتی میکشد، به مرور و با برگزاری این مذاکرهها میتواند راهش را انتخاب کند که چطور به او کمک شود. زمانی که فرد معتاد پذیرفت برای کمک گرفتن باید به متخصص مراجعه کند، آنوقت میتوان به یکی از مراکز درمان نگهدارنده اعتیاد که مجهز به پزشک، روانپزشک و داروهای لازم است یا کلینیکهای دانشگاهی یا مطب روانپزشکان مراجعه کرد. به طور معمول در این شرایط نباید با پلیس و اورژانس اجتماعی تماس بگیریم یا فرد را با آمبولانس به یکی از کمپهای غیرمجاز ببریم. چنین اقداماتی قابلقبول نیست.
برگزاری جلسات مذاکره و اقدامات اینچنینی فقط در مراحل اولیه اعتیاد امکانپذیر است؛ گاهی ما آنقدر دخالت نکردهایم که اعتیاد پیشرفته شده و فرد دچار اختلالات روانپزشکی ناشی از اعتیاد شده است؛ مثلاً پرخاشگریهای شدید یا علایم جنون دارد. با چنین فردی نمیتوان بحث منطقی کرد و باید اقدامات فوری و اورژانسی انجام داد چون قرار نیست دیگران قربانی خشونت خانگی یا بیکاری فرد معتاد شوند. پس اگر فرد معتاد به خود و اعضای خانواده آسیب میزند، با چاقو به اعضای خانواده حمله میکند، آنها را کتک میزند یا دچار توهمهای شدید میشود یا بهدلیل بیکاری هزینه تأمین موادش هم به عهده همسرش افتاده، باید خیلی سریع از طریق مراکز پزشکی اورژانس یا مراجع قضایی و دادگاه اقدام به مداخله کرد تا بیماری ثانویه روانپزشکی از بین برود و بتوان ادامه درمان را در شرایط پایدارتر انجام داد.