دکتر امیر شعبانی، روانپزشک (۱۳۹۴/۱/۱۴)
به طور سنتی، بیماران اغلب از پزشک خود میپرسند که چه غذایی برای آنها خوب یا بد است. چنین پرسشی در مواردی خاص از قبیل دیابت قندی و ازدیاد فشار خون یا چربی خون پاسخ مشخص و متناسبی دارد و در بسیاری از موارد نیز پاسخی ندارد و رژیم غذایی ویژهای بر پایه دانستههای موجود ارجح نیست. البته گاه اطلاعات اندک و نامطمئنی وجود دارد که بیشتر به عنوان فرضیه مطرح است و هنوز قابلیت توصیه به عموم مردم را نیافته است. با این حال در جستجوی اینترنتی پاسخ به پرسشهایمان ممکن است از سوی برخی از وبسایتها توصیههایی غذایی ببینیم که در واقع بر پایه یافتههای محکم علمی نیست. چگونه میتوان به درستی این اطلاعات پی برد؟
بدیهی است که مطمئنترین اطلاعات علمی را میتوان با جستجو، مطالعه و استنتاج از لابهلای جدیدترین متون علمی دست اول به دست آورد؛ ولی این روشی است که عموماً از کارشناسان و متخصصان امر برمیآید و بهکارگیری آن بسیار زمانبر و حتی در مواردی برای کاربر عادی گمراهکننده است. بنابراین راه عملیتر بهرهگیری از پزشک معالجی است که به دانش روز مسلط و به اصول حرفهای کار خود پایبند است.
اما چرا فقط پزشک معالج؟ میدانیم که روانپزشکان ممکن است مانند سایر پزشکان در حین درمان بیمار، از یاری کارشناسان و متخصصان رشتههای دیگری بهره گیرند. متخصصان مغز و اعصاب (نورولوژیستها) و سایر رشتههای پزشکی، روانشناسان، کاردرمانگران، مددکاران اجتماعی، روانپرستاران و نیز کارشناسان و متخصصان تغذیه از آن جملهاند. روانپزشک ممکن است از نظر مشورتی این کارشناسان استفاده کند ولی در نهایت او به عنوان پزشک معالج بیمار است که با جمعبندی اطلاعاتی که گردآورده و نتیجه معایناتش تصمیم تشخیصی و درمانی را خواهد گرفت. به عنوان نمونه، در مورد توصیههای غذایی که موضوع این بحث است، ممکن است پیشنهاداتی توسط کارشناس تغذیه برای کاهش وزن به بیمار داده شود، ولی این پیشنهادها با توجه به بیماری زمینهای روانپزشکی موجود لازم است از نظر لزوم و چگونگی اجرا به تأیید پزشک معالج برسد. و مهمتر از آن در مورد آن دسته از توصیههای درمانی است که ممکن است توسط کارشناس تغذیه ارائه شود. روانپزشک قاعدتاً از یافتههای علمی مرتبط با اثربخشی مواد غذایی آگاه است و در صورتی که بداند مواد غذایی طبیعی همان کارکرد داروهای مورد نظرش را بدون عوارض جانبی آنها دارد، بدیهی است که تجویز مواد غذایی را ترجیح خواهد داد. با این حال باید اذعان کرد که اطلاعاتی که روی تعدادی از وبسایتهای فارسی در مورد درمانهای غذایی اختلالات روانپزشکی آمده، حاوی نوعی بزرگنمایی در مورد اثربخشی نوع تغذیه در درمان این اختلالات و مطالبی غیرعلمی است و ممکن است با ایجاد انتظار کاذب از اثربخشی مواد غذایی در درمان، درمان اصلی این اختلالات را به تعویق اندازد و تبعات ابتلا به بیماری را افزون کند.
شاید در اینجا لازم باشد توضیحی در مورد استدلال متداول برخی از منابع شبهعلمی برای اثربخش خواندن یک ویتامین یا عنصر در درمان افسردگی یا اضطراب داده شود. این استدلال متداول چنین است: «ویتامین یا عنصر X دارای چنین مکانیسم اثری است و به این دلیل باید در افسردگی و اضطراب مؤثر باشد»! در این برهان، داشتن مکانیسم اثری که احتمالاً در بروز افسردگی و اضطراب دخیل است، دلیل اثربخشی دانسته میشود. این در حالی است که افسردگی و اضطراب دارای مکانیسم بروز تکعاملی یا مشخصی در همه افراد نیست و تنها برهان قابل پذیرش در مورد اثربخش بودن یک ویتامین، عنصر و یا هر دارویی، ارزیابی این اثر با مطالعه بر روی نمونههای انسانی و با روشی علمی و قابل قبول است. به پژوهشهایی از این دست «کارآزمایی بالینی» گفته میشود و بدون دسترسی به نتایج کارآزماییهای بالینی با ویژگیهای مورد پذیرش اهل فن، نمیتوان در ارتباط با مؤثر بودن یا نبودن یک دارو اظهار نظر کرد.
البته اطلاعاتی از نوع مذکور در مورد اثربخشی برخی از مکملهای غذایی که به شکل دارو تهیه شدهاند در موارد خاصی وجود دارد، که در واقع به معنای مؤثر بودن برخی از مواد موجود در غذاست که با مقدار زیادی در یک قرص یا کپسول فراوری شده است. بدیهی است که این فراوردههای با منشأ طبیعی هم ممکن است عوارض جانبی یا تداخلات دارویی خود را داشته باشد.
بر پایه اطلاعات کنونی، رژیم غذایی خاصی برای درمان اختلال دوقطبی وجود ندارد. با این حال در مورد «مصرف کمکی» امگا۳ برای درمان افسردگی دوقطبی شواهدی هرچند متناقض موجود است؛ البته میزان مصرف این مکمل در درمان افسردگی باید در حد مورد قبول برای درمان باشد و نه صرفاً مصرف روزانه هر نوعی از کپسول امگا۳. به هر حال، شواهد اثربخشی سایر مواد مغذی و عناصر در درمان افسردگی دوقطبی [از قبیل ویتامین C، اسید فولیک، اِن- استیل سیستئین (N-acetylcysteine)، اینوزیتول (inositol)، سیتیکولین (citicholine) و سیتیدین (cytidine)]، کمتر از شواهد موجود برای امگا۳ است. به این ترتیب، شواهد علمی کنونی از تجویز روتین هیچیک از مواد مغذی نامبرده در درمان افسردگی دوقطبی حمایت نمیکند؛ هرچند «لیتیوم» را که خود یکی از عناصر طبیعی است، باید تنها عنصر مورد تأیید و البته استاندارد طلایی در درمان اختلال دوقطبی دانست.
لازم به یادآوری است که با در نظر گرفتن فراوانی چاقی در افراد دچار اختلال دوقطبی و عارضه افزایش وزن که با مصرف برخی از داروهای درمان کننده این اختلال بروز میکند، توجه به کنترل وزن و میزان قند و چربی خون اهمیتی بسیار دارد. از این نظر، رژیم غذایی متناسب با این اهداف در کنار فعالیت کافی جسمانی و ورزش منظم کمککننده است و کارشناس تغذیه میتواند کمک شایانی در رسیدن به این هدف نماید.
در مجموع، برای مطمئن شدن از اثربخشی عناصر و مواد غذایی مطرح در درمان افسردگی دوقطبی هنوز نیاز به مطالعات بیشتری وجود دارد.
منابعی برای مطالعه بیشتر